یکی از سخنان مهم میر حسین موسوی در سال 76 در نشست سالانه انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکى مطرح شد این سخنرانی مهم می توان عمده نظریات میرحسین را نسبت به وضعیت کشور نشان دهد. این سخنرانی سبب شد واژه جدیدی در ادبیات سیاسی ایران مطرح شود تحت عنوان توهم توطئه که بعد ها بسیار کاربردی شد.
متن کامل در ادامه مطلب
با سلام و درود به روان پاک حضرت امام (ره) و شهیدان انقلاب اسلامى و با سلام و درود به رهبر گرانقدر انقلاب، از دوستان انجمن اسلامى که دعوت کردند و این مناسبت را فراهم نمودند تا ما خدمت خواهران و برادران باشیم، تشکر مىکنم. مناسبت هم مناسبت میمون و مبارکى است، چرا که پنجاه و پنجمین سال فعالیت انجمن اسلامى دانشگاه تهران نشان دهنده نیت هاى خیرى بوده که همیشه در این نهاد جریان داشته و وقتى که ما به تاریخ گذشته انجمن هاى اسلامى - به ویژه انجمن اسلامى دانشگاه تهران - رجوع مىکنیم، مىبینیم که در مناسبت ها و فراز و نشیبهاى بزرگ تاریخى نقش عظیمى را بازى کردهاند. که هیچ نوع تشکیلات و نهادهایى که واسط بین فرد و دولت باشد، وجود نداشته است. در صورتى که این تحلیل درستى نیست. این مطالب با قصد و غرض خاصى گفته مىشود. انجمن هاى اسلامى، هیات هاى اسلامى، روحانیت ما، مساجد و منابر ما، بازار و صنوف ما به طور کلى بخشى از جامعه مدنى ماست که در حقیقت انقلاب اسلامى وسیلهاى فراهم کرده که این ها توسعه پیدا کنند و الان در دولت جدید شعار اصلى رئیس جمهور محبوب ماست که به اهمیت این قضیه واقف است. توسعه جامعه مدنى مخالفتى با تاریخ اسلام و تاریخ اعتقادى ملت ما ندارد. با اسلام هم تخالفى ندارد و مسئله بى ریشهاى در کشور ما نیست، بلکه ریشه دار است. براى همین ما در گذشته و الان انجمن هاى اسلامى را نهادى مىیابیم که نیروهاى متعهدى را در خود جاى مىدهد و در آن بحث، نقد، گفتگو و دفاع از آرمان هاى بزرگ و حقطلبى هست و دفاع از استقلال و آزادى هم که در آن وجود دارد. اگر دقت کنید قواعدى که بر این تشکیلات و نهادها حاکم است، آن را واسطه بین فرد و دولت قرار مىدهد. انجمن اسلامى یک نهاد خود مختار است و در عمل این نهاد و نهادهاى شبیه به آن باعث مىشوند که فکرها پخته شود و اندیشهها حمایت و پیگیرى شود. از طرف دیگر این نوع نهادها مردم را، یا افراد را در مقابل سلطه یا نفوذ مستقیم دولت حفظ مىکنند، چه موقعى که دولت خوب باشد و چه موقعى که بد باشد. بهترین و مطلوب ترین دولت در یک جامعه این است که حرکت هاى مردمى به نوعى سامان پیدا کند که بیشترین جهت گیریها، تصمیمات و اقدامات در میان مردم نضج بگیرد و رشد بیابد. این مسئله الان مورد بحث بنده نیست، چون موضوع جامعه مدنى بحث مفصلى را مىطلبد که بنده قصد ندارم درباره آن صحبت کنم. همان طور که دوست عزیزمان قبل از بنده اشاره کردند و همان طور که مواضع دوستان دانشگاه تهران را دیدیم، انجمن هاى اسلامى از شعارهاى اصلى و از ارزش هاى مطرح در جامعه ما به نفع مردم دفاع کردند. همیشه مشهور است که دانشگاه ها از حق و مظلوم دفاع مىکنند، مخالف ظالم هستند و از استقلال کشور و آزادى دفاع مىکنند. بحث من به گوشهاى از همین مطلب برمى گردد و آن بحث استقلال کشور و گفتمان هاى جدیدى است که امروز در جامعه ما مطرح است. ان شاءاللّه بتوانم آن را توضیح بدهم. بنده بعد از شرح این گفتمانى که چند سالى است در جامعه مطرح شده، بیشتر روى کاربردها و آثار آن در صورت پذیرفته شدن در جامعه صحبت خواهم کرد که خواهید دید در زمینه اقتصادى، سیاسى و امنیت ملى ما مىتواند چه آثارى داشته باشد. من براى آغاز و معرفى مطلبى که مىخواهم بگویم، دو پاراگراف از نوشتههاى دو متفکر - یکى غربى و دیگرى ایرانى خارج کشور که افکار او در داخل کشور بازتاب هایى داشته است - مىخوانم. این نوشتهها درباره گفتمانى به عنوان «توهم توطئه» است، بدین مضمون که آیا طبیعت و روحیه ملت ما به سمتى سوق پیدا کرده و به صورت اغراقآمیز درگیر این قضیه شده است که هر چه در جهان اتفاق مىافتد به بیگانگان نسبت مىدهد یا این که واقعیت چیز دیگرى است؟ آیا آن چیزى که ملت ما راجع به بیگانگان، توطئه بیگانگان و ابرقدرت ها اعتقاد دارد و جان مایه بسیارى از بحث ها و گفتگوهاى سالهاى اخیر و حتى از اول انقلاب تا الان بوده، توهم است یا واقعیت دارد؟ آثار آن چیست؟ متنى که من از یک متفکر خارجى مىخوانم به این دلیل است که پایه بحث ها به او بر مى گردد. او یک فیلسوف آمریکایى - اروپایى است. در سال 1948 در کتاب حدس ها و ابطال ها مطالبى را - که به فارسى هم ترجمه شده است - بیان مىکند. متون بعدى را - که اشاره خواهم کرد - خواهید دید که چقدر به این مسئله شباهت دارد و بعد هم کمى توضیح راجع به آنها خواهم داد. وى «نظریه توطئه» را این طور عنوان مىکند: «هر چه در اجتماع اتفاق مىافتد، نتایج مستقیم نقشه هایى است که افراد یا گروه هایى نیرومند طرح ریزى کردهاند. این نظر بسیار گسترش پیدا کرده است. هر چند من در آن شک ندارم که گونهاى ابتدایى از خرافه است. کهن تر از تاریخى گرى است و در شکل جدید آن نتیجه برجسته دنیوى شدن خرافههاى دینى است. باور داشتن به خدایان هومرى که توطئههاى آنها مسئول تقلبات جنگ هاى تراوا بود که اکنون از میان رفته، ولى جاى خدایان ساکن کوه المپوس هومرى را اکنون ریش سفیدان کوه صهیون یا صاحبان انحصارها یا سرمایه داران و استعمارگران گرفته است.» حالا من روى سه مثالى که ایشان مىآورد که گویى در غرب و در جهان همه توطئهها را به صهیونیست ها یا صاحبان انحصارات و سرمایه داران و استعمارگران نسبت مىدهند، یک مقدار بحث خواهم کرد و به ریشههاى آن گفتگو در سال 1948 اشارهاى خواهم کرد. اما متن دیگر مربوط به یک محقق ایرانى خارج از کشور است. این متنى است که چند سال قبل مطرح شد و در داخل کشور بازتاب پیدا کرد و بعد گسترشى در دانشکدههاى علوم سیاسى و جاهاى مختلف یافت: «کسى که به توهم توطئه مبتلاست، تمام وقایع عمده سیاسى و سیر حوادث و مشى وقایع تاریخ را در دست پنهان قدرتمند سیاست بیگانه و سازمان هاى مخوف سیاسى، اقتصادى و حتى مذهبى وابسته به آن سیاست مىپندارد. به گمان او تمام انقلاب ها، جنگ ها، شورش ها و عقب ماندگی ها، وابستگی هاى سیاسى و حتى کمبود محصولات کشاورزى، سقوط ارزش پول، قحطی ها و زلزلهها را دست پنهان بیگانه کارگردانى مىکند و همه رجال همچون عروسکان خیمه شب بازى و بازیگران افسانههاى جن و پرى، از پس پرده و با اشاره او حرکت مىکنند و ارادهاى از خود ندارند. کسى که به توهم توطئه مبتلاست به نظر خود ایمان و اعتقاد دارد و بر این باور است که تو مو مىبینى و من پیچش مو یا تو ابرو بینى و من اشارت هاى ابرو.» فکر مىکنم مسئله تا اندازهاى روشن است. خواهران و برادران مىدانند که به طور کلى اعتبار یک اندیشه و فکر با نقش آن فکر و اندیشه در جامعه و پشتوانه هایى که آن اندیشه را ساخته، تفاوت مىکند. ولى در عین حال اگر یک اندیشه را پیگیرى کنیم که در چه شرایطى گفته شده و پشتوانههاى فرهنگى، تاریخى و اجتماعى آن چیست. شاید براى ما راهنمایى باشد که ببینیم این اندیشهها در چه شرایطى گفته شده، مضمون اندیشه فوق، کاربرد این اندیشه را در صورت جا افتادن هم اضافه مىکنم که بخش اصلى صحبت بنده را تشکیل خواهد داد. نظر آن فیلسوف غربى در سال 1948 مطرح مىشود که اگر دقت کرده باشید، اشاره مىکند که گویى در جهان تمام توطئهها را به یهودی ها و ریش سفیدان کوه صهیون و سرمایه داران و انحصارگران نسبت مىدهند! اگر دقت کنید، 1948 سال تاسیس و تشکیل حکومت اسراییل در خاورمیانه است و درست چند ماه بعد، حکومت اسراییل در خاورمیانه شکل مىگیرد. همچنین بحث هایى راجع به سرمایه دارى، انحصارها و استعمار هم مطرح است که بعد از جنگ جهانى دوم، حرکت هاى آزادى بخش گستردهاى در جهان ایجاد شده، کشورها مبارزه مىکنند، کشورها مستقل مىشوند، منافع غرب و کشورهاى سرمایه دارى به شدت در خطر افتاده و از طرف دیگر حرکت هاى چپ و مارکسیسم را داریم که در حال پیشروى است و یک فضاى فرهنگى خاصى هم در غرب بین مخالفین مارکسیسم و حرکت هاى چپ آن موقع وجود دارد که بازتاب هایى هم در ایران پیدا مىکند. یعنى روشنفکرانى داریم که در آن دوره جذب حرکت هاى مارکسیستى شدهاند، ولى وقتى حکومت توتالیتر استالین و جنایات آنها را دیدند و داخل شوروى رفتند و آمدند شروع به نوشتن مقالات و نوشته هایى انتقادى مىکنند. در داخل کشور ما هم جدا شدن سوسیالیست ها و نیروى سوم از حزب توده، درست تحت تاثیر این جریان است. آن موقع کتاب هایى هم منتشر مىشود. دوستانى که علاقمند به بحث هاى اندیشه سیاسى باشند، اگر به آن دوره مراجعه کنند، خواهند دید که از نویسنده هایى مثل آندره ژید، آرتور کستلر و امثال آن ها کتاب هاى گوناگونى ترجمه و چاپ مىشود که جامعه شوروى را از داخل نقد مىکنند. على الخصوص مرحوم آل احمد و دوستانشان در این زمینه فعال هستند. البته کتاب هاى دیگرى هم در این زمینه ترجمه و چاپ مىشود، شبیه کتاب 1984 و قلعه حیوانات که ممکن است دوستان خوانده باشند. این ها همه متعلق به اواخر دهه 40 و بعد از جنگ جهانى دوم است که در حقیقت نقد حکومت هاى توتالیتر است. این نظرى که در آن موقع ابراز مىشود، در عمل متاثر از چنین جوى است؛ یعنى پیش از این که مسئله فلسفى باشد، به جامعه و مقتضیات آن موقع برمى گردد و این که یک فرد، فیلسوف یا اندیشمند در چه جناحى و در چه شاخه فکرى یا نقطهاى ایستاده است و راحت مىتوان این مسئله را نشان داد. مثلا آن فیلسوف اندیشمند به شدت طرفدار جوامع غربى و ارزش ها و منافع آن است و این طرفدارى چشم او را بر جنایات صهیونیسم علیه فلسطینىها و یا غرب علیه جهان سوم بسته است. اولین ایرانیانى که به این مسئله، یعنى نظریه «توطئه» پرداختند، افراد و محققینى هستند که از کشور ما هجرت یا فرار کردهاند و این فکرى است که در آن جا و در میان ایرانی هاى رفته از کشور ما زاده مىشود و مضمون اصلى آن این قضیه است که اعتقاد به توطئههاى بیگانه در کشور ما، ریشه دار است و بنده خواهم گفت که گاهى این استدلال تا سرآغاز تاریخ ایران و به دوران اسطورهاى تاریخ ایران پیش برده مىشود. آن ها عنوان مىکنند که این «توهم توطئه» باعث شده است که کشور و ملت ما به انفعال و بى عملى کشیده شوند. دیدن دست بیگانه در همه مسائل و جریانات باعث مىشود که ملت دچار بى عملى و انفعال مىشود و در سرنوشت سیاسى و حیات خودش شرکت نکند. در این مورد استدلالاتى مىشود و مثال هاى تاریخى هم مىآورند، از جمله راجع به اسراییل یا مخالفتى که در داخل ملت ما راجع به توطئههاى اسراییل و آمریکا وجود دارد، نهضت ملى شدن نفت، فراماسونرى و ... و این محققین مىگویند که توطئه هایى که در این زمینهها ادعا مىشود صحت ندارد. تمام این گونه ادعاها که به نظر ما عجیب مىآید جواب هاى تاریخى مىخواهد که من نمىخواهم به آن بپردازم، تنها مىخواهم نوع و جنس فکر را منتقل کنم که بدانید چنین بحث هایى هم مطرح است. مطلب بسیار مهمى که به صورت گذرا مطرح مىکنم و از آن رد مىشوم این است که این فرضیه یک جنبه تا حدى مثبت دارد که ما همیشه فکر نکنیم همه چیز توطئه بیگانه است، بلکه به خود بیاییم و حرکت کنیم. ولى اگر این اندیشه به این ترتیب در جامعه جا بیفتد که در عمل هیچ توطئهاى از بیرون امنیت، اقتصاد و فرهنگ ما را تهدید نمىکند، یک نوع اتفاقات و تصمیم گیری هاى دیگرى را در نظام ما باعث خواهد شد که قابل تامل است و این مقالات بیشتر به این سمت مایل هستند و بنده این مطلب را نشان خواهم داد. قبل از این که از این مطلب بگذرم، مىخواهم این را به صورت مطلق مطرح کنم که این اندیشه، اندیشهاى متعلق به ملت ما نیست؛ چون حداقل در دورانى که انقلاب صورت مىگیرد - و حتى بعد از آن - اگر مردم اعتقاد داشتند که بیگانگان همه کارها را انجام مىدهند و همه سرنخ ها دست آن هاست و آن ها دولت ها را تشکیل مىدهند و با ساقط مىکنند و انقلاب یا شورش ها را آن ها به وجود مىآورند، مردم به این گستردگى در صحنه انقلاب حاضر نمىشدند. اگر این فکر عمومیت پیدا کند، حداقل در مورد ملت ما داراى تناقض است. یا همین اتفاقاتى که بعد از انقلاب افتاد مثل جنگ تحمیلى که این همه ملت ما در آن شرکت کردند و یا شرکت در راهپیمایی ها و انتخابات مختلف و یا همین انتخابات دوم خرداد گویاى تناقض در آن فکر است. اگر مردم فکر مىکردند که همه چیز دست قدرت هاى خارجى است، کسى هیچ انگیزهاى براى اقدام نداشت مگر این که کسى دیوانه باشد که در یک کار بى ثمر شرکت کند. من مىخواهم بگویم که این فکر افراد شکست خورده از انقلاب است که البته تعدادشان کم نیست ولى به نسبت جمعیت ما کم است. تعدادى از افرادى که در زمان انقلاب با رژیم سابق بودند، احساس کردند که کارها و آرمان ها و افکار و منافع و شان اجتماعى آن ها در معرض خطر قرار گرفته و نتوانستند این را تحلیل کنند و عمیق شوند و دلایل قضیه را بیابند و به این سمت کشیده شدند که فکر کنند سرانگشت بیگانگان در این قضیه وجود داشته است. مهم ترین آن ها خاطرات خود شاه است که این را به آمریکا و انگلستان نسبت مىدهد و در مذاکراتى که با سفیر انگلستان در آن موقع داشته، دائم به آن ها التماس مىکند تا جلوى انقلاب را بگیرند. تصورى که او از انقلاب دارد، به این صورت است. همچنین اند ایرانی هایى که امکانات و مکنت و ثروت و موقعیت و شان اجتماعى خود را از دست دادهاند و به هر دلیل از ایران رفتهاند. طبیعى است که روحیه یاس بر آن ها حکم فرما باشد و این فکر مىتواند نشات گرفته از چنین جریانى باشد. اگر به این صورت باشد، ما مىتوانیم بگوییم که این فکر مىتواند متعلق به اقلیتى باشد. البته اگر این فکر در بین آنها جا بیفتد و متوجه شدند که همه چیز با توطئه خارجى نیست، بلکه ملت ما بیدار شده و حضور فعال در صحنه دارد و در سرنوشت سیاسى خودش شرکت دارد و خودش براى خود تصمیم مىگیرد، این موضوع مىتواند تحولى در روحیه ایرانی هاى خارج از کشور و یا کسانى که در داخل کشور به آنها علاقه دارند، ایجاد کند و باعث برگشت و علاقه آنها به داخل کشور شود. ما باید توجه کنیم که کلا در چنین اندیشه هایى پشتوانههاى گروهى و اجتماعى و عوامل روان شناختى و پایگاه هاى طبقاتى و امثال آن به شدت اثر مىگذارند. هر فکر را ما باید ریشه یابى کنیم و به دنبال آن برویم، ببینیم از کجا نشات مىگیرد. این اندیشه هم از این نوع اندیشه هاست که عملا نمىشود در مورد آن گفت که ما با یک بحث علمى ناب سر و کار داریم، بلکه گرایش هاى ما و پیوندهایى که با گذشته داریم، در این نوع گرایش ها موثر واقع مىشوند و در این داوری ها موثرند. علوم انسانى جنبه ایدئولوژیک دارند و نمىتوان این علوم را از ارزش ها جدا کرد تا ما به یک چیز خالص علمى دست پیدا کنیم که از همه پشتوانههاى علمى و تاریخى و فرهنگى و تعصبات گروهى و قومى و امثال آن برى باشد. این هشدارى است که ما در خصوص علوم انسانى باید به آن توجه کنیم و در مورد این اندیشه نیز چنین است. نکته دیگر این است که کلا در اروپا و در میان نهضت هاى فکرى همیشه این اندیشه وجود داشته که قدرت و اندیشه دو مقوله جدا از هم هستند و اندیشه و فکر جایى آغاز مىشود که مهارى بر قدرت زده شود. یعنى نوعى تقابل بین آن ها دیده مىشود. اخیرا در بین متفکرین اروپایى نوعى ایده مطرح شده که فوق العاده مهم است و در تحلیل هایى از این قبیل مىتواند به کار بیاید. آن ها این مسئله را مطرح مىکنند که نه این طور نیست. آن ها مىگویند که در دوران تجدد و مدرنیته در اروپا که کنترل هاى بوروکراتیک و دیوان سالارانه بر جامعهها بیشتر مىشود و جوامع گستردهتر مىشوند، در آن شرایط قدرت ها با اندیشهها و گفتمان هاى علمى ارتباط مستقیم پیدا مىکنند؛ یعنى هیچ نوع روابط قدرتى برقرار نمىشود، مگر این که یک نوع گفتمان معرفتى را براى خود مىسازد و رواج مىدهد و هیچ نوع گفتمان علمى وجود ندارد، مگر این که روابط قدرتى را ایجاد مىکند. ما در غرب محققى داریم که یک شرقى اروپا رفته به نام ادوارد سعید است. او از شاگردان میشل فوکو و از محققین در این زمینه است. او این نظریه را در مورد نظریاتى که غرب نسبت به شرق دارد، به محک مىزند و بحث مىکند. او کتاب بسیار پر اهمیت شرقشناسى را مىنویسد که آقاى گواهى ترجمه کرده و یکى از کتاب هاى بسیار با اهمیت و در عین حال بسیار پیچیده است که متاسفانه به آن کمى بى مهرى و بى توجهى هم شده است. او این مسئله را مطرح مىکند که چگونه مفهوم شرق را به این ترتیب که مطرح مىشود، غرب ساخته و گفتمانى در مورد آن ایجاد کرده است. این گفتمان در حقیقت سیاست هاى تجاوز کارانه غرب و سلطه آنها و حتى بهره ورى وسیع غرب را در شرق تضمین مىکند. ما این گفتمان را در میان جامعه شناسان، داستان نویسان، هنرمندان و فلاسفه غرب به صورت گستردهاى مىتوانیم بیابیم که زبان شناسی ها آثار آن را نشان مىدهد که تا چه اندازه با سیاست هاى سلطه گرانه و قدرت مندانه غرب در این زمینه عجین است. من یکى دو جمله از مقدمه کتاب شرقشناسى را مىخوانم و سپس به این مقوله که بیان کردم، باز خواهم گشت و استنباطى را که در این باره دارم، بیان خواهم کرد. «شرقشناسى براى تعیین استراتژى خود همواره به صورت ثابتى به این برترى موقعیت خویش که در همه روابط غربی ها را نسبت به شرق در موقع نسبتا بالاترى قرار مىدهد که هرگز دست بالاى خویش در همه امور را از دست ندهند، تکیه مىکند و چرا باید غیر از این باشد، به خصوص ضعف استیلاى خارق العاده اروپایی ها را از اواخر دوره رنسانس تا زمان حاضر در پیش رو داریم.» این قسمتى از بحثى است که در این کتاب مطرح مىکند. او گفتمانى را که تحت عنوان شرق شناشى مطرح مىشود، نشان مىدهد که تا چه اندازه با بافت و ساختار و تصمیم گیری ها و سیاست هاى غرب آمیخته است و این هم چیزى نیست که در یک دولت در مورد آن تصمیمگیرى شود. او مىگوید که این گفتمان و روابط قدرت در همه بخش ها و اجزاى تمدن غربى وجود دارد و خودش را در همه نهادها و اذهان جایگزین کرده و در آن جا حاکم مىکند. ادوارد سعید بعد از اشغال لانه جاسوسى کتاب جالبى نوشته که متاسفانه ترجمه نشده است. ایشان در آن کتاب مىگوید که چطور وقتى که غرب در رابطه با انقلاب اسلامى احساس خطر مىکند، به طور خودکار گفتمانى وسیع در جهان ایجاد مىکند تا آن اندازه که حتى خودشان هم باور مىکنند به این عنوان که انقلاب اسلامى خشن و جنگ جو و متعلق به گذشته است و یا سیاست هایى دارد که با ارزش هاى انسان امروزى نمىخواند و همچنین نشان مىدهد که چقدر این فکر به طور گسترده در سطح جراید و رمان ها و فیلم ها و نوشتههاى گوناگون آن ها مطرح است. بله، ما بر این اساس و تحلیل وسیعى که او انجام مىدهد، مىتوانیم سلمان رشدى و کتابى را که او نوشته، در مسیر همین انگیزه و گفتمان در غرب بدانیم. غرب نیازمند ساختن چنین تصویرى از اسلام و انقلاب اسلامى است. این همان چیزى است که ما باید نسبت به آن حساس باشیم. آن چیزى که به بحث ما مربوط مىشود، این است که این گفتمان شرقشناسى متاسفانه مثل یک کالاى وارداتى طرفدارانى دارد. خود این فرد که یک مسیحى فلسطینى است که به غرب رفته و متفکر است، عنوان مىکند که غرب یک دسته افراد گماشته و وابسته و عاشق خود را در شرق دارد که همان استدلال و تحلیل و برنامهها را براى شناخت کشور خودشان عرضه مىکنند. نتیجه آن که در گفتمان هایى از این قبیل که بو و رنگ شرق شناسانه دارد، ما باید به دنبال روابطى باشیم که هدف آن و یا نتیجه آن ایجاد سلطه غرب و استمرار این سلطه است. در داخل گفتمان توهم توطئه هم چنین چیزى هست. یعنى مایهاى از شرقشناسى! به طور مثال در بخشى از این مقاله گفته شده، اصلا هنگامى که ایران به وجود مىآید، در مقابل آن انیرانى هم به عنوان مخالف ایران به وجود مىآید. همین طور این توطئهها را ردیف مىکند تا به این جا مىرسد و عنوان مىکند که در جامعه فعلى ما هم کشور ایران و ملت ما اسیر چنین اندیشه هایى است. خوب، از این نوع استدلال همه چیز مىتواند بیرون بیاید. اگر بگوییم ایرانى بوده، انیرانى بوده است و چنین استنباطاتى هم براى آن ردیف کنیم، نتایج دیگرى هم مىتوانیم از آن بگیریم. اگر دقت کنیم، در این نوع استدلال منطق شرق شناسانه دیده مىشود. به همین دلیل برداشت من این است که این گفتمان یعنى گفتمان «توهم توطئه» مورد حمایت غرب و دوستان غرب است. عموما این گفتمان به صورت افراطى از سوى افراد و گروه هاى حاشیهاى انقلاب مطرح مىشود و توسط آن ها ترویج مىشود. من در خصوص دلایل تاریخى بر رد این موضوع بحثى ندارم و آن موضوع جداگانه است که در مقالات و نوشتههاى دیگرى خواهد آمد و دیگران این کار را بکنند و بنده بیشتر به جنبه کاربردى این قضیه خواهم پرداخت که فوق العاده مهم است. من مىخواهم این مسئله را مطرح کنم که اگر ما قبول کنیم که عملا آن چیزى که ما در مورد غربی ها - مخصوصا قدرت هاى بزرگ - فکر مىکنیم که توطئه است و این ها مىگویند توهم توطئه است و توطئه نیست، چه اتفاقى در انقلاب مىافتد؟ یعنى اگر این فکر همگانى شود، اثر آن در سیاست داخلى و خارجى و اقتصاد و مسائل فرهنگى ما چگونه خواهد شد؟ این همان نکته بسیار مهمى است که مىخواهم عرض کنم. اهمیت دیگر این گفتمان آن است که این فکر در نقطه مقابل اندیشه حضرت امام (ره) است. شما هیچ صفحهاى از کتاب صحیفه نور را ورق نمىزنید، مگر این که توجهى به توطئه خارجى و توطئه ابرقدرت ها در آن نشده باشد. خوب، این هم یک تناقض است. من نمىخواهم بگویم که به این دلیل این فکر بجاست، بلکه مىخواهم بگویم که اهمیت این قضیه تا چه اندازه زیاد است. همه مىدانیم که یکى از انگیزههاى بسیار قوى ملت ما در انقلاب، اعتراض به حضور بیگانگان و سلطه آنها و تجربهاى بود که در چند صد سال گذشته در این زمینه داشتند. اگر این فکر در آن موقع مطرح بود و جا مىافتاد، ما هم انقلابى کلا نداشتیم. هر چند که انقلاب رهبرى مىداشت و خوب عمل مىشد، اگر مردم احساسى نسبت به توطئههاى بیگانگان نداشتند، یکى از انگیزههاى نیرومند خودشان را در مقابله با رژیم سابق از دست مىدادند و من مىخواهم بگویم که بعد از انقلاب نیز چنین است که اگر این گونه فکرى جا بیفتد که از خارج از کشور توطئهاى نیست و همه این ها توهم است، چنین آثارى خواهد داشت. به همین دلیل به نظر من تلاش براى عمومیت دادن این فکر، مشکوک به نظر مىرسد. بیشتر شبیه به گفتمان هاى علمى صادر شده و منطبق بر یک روابط قدرت و با تایید کننده روابط قدرتى که به نفع اروپاست، به نظر مىآید تا یک بحث اصولى و علمى. بنده پاراگراف دیگرى از مقاله یک نویسنده دیگر را در این مورد مىخوانم و سپس به بحث اساسى خود برخواهم گشت. این فرد هم یک مورخ متمایل به حزب توده است. او درباره توهم توطئه مىگوید: «این تئاتر در ایران صحنهاى است که بازیگران آن از سوى قدرت هاى خارجى کنترل مىشوند و نقشى که به عهده گرفتهاند و کلماتى که بر زبان مىرانند، از خارج تعیین شده است. این قدرت هاى خارجى گویا قادر مطلق و کاملا مسلط و واقف به همه جزئیات هستند و همه حرکت هاى روى صحنه به فرمان آن ها صورت مىگیرد. بازیگران آن، ایرانیانى که در صحنه سیاست اند، فقط مثل عروسک خیمه شب بازى دستآموز و دست به فرمان نیروهاى خارجى عمل مىکنند. آن چه روى مىدهد، نه از روى تصادف و نه برحسب ابتکار لحظهاى و نه از اراده مستقل افراد نتیجه مىشود. همه چیز از قبل طراحى شده و نمایش نامه روى کاغذ آمده و کارگردان و مولف اصلى آن، همان قدرت هاى خارجى، سرنخ ها را به دست دارند. با این دیدگاه، کارى که براى تفسیرگر سیاسى مىماند، این است که معلوم کند کدام قدرت خارجى، کدام بازیگر روى صحنه را در اختیار خود دارد. من این شیوه تفکر را شیوه پارانویایى در فرهنگ سیاسى ایران نام گذاشتهام.» همه این نویسندگان، این طرز فکر را به همه ملت ما عمومیت مىدهند و مىگویند که چنین تفکرى در ایران هم وجود دارد و بلافاصله نتیجه نهایى این است که ما این تفکر را باید از بین ببریم و عملا این نوع فکرها را توهم توطئه تلقى کنیم. نتیجهاى که به دست مىآید، چیست؟ اولا در زمینه سیاست خارجى و امنیت ملى ما، اعتماد و حسن ظن به سیاست میان دولت ها و ملت ها باعث خواهد شد که بتوانیم جهت گیری هاى تازهاى پیدا کنیم، در حالى که امروزه هم در غرب ماکیاول به عنوان بزرگترین فیلسوف سیاسى تلقى مىشود و کتاب ها و نوشتههاى او مورد نقد و بررسى قرار مىگیرد و هیچ تئورى سیاسى اى وجود ندارد که اشارهاى بدان نکرده باشد و کتاب او پایه بسیارى از نوشتههایى است که پایه عمل قدرت هاى بزرگ و سیاست مداران کشورهاى غربى است. مثل کتاب مهم مورگنتا با عنوان «سیاست بین ملت ها» که به فارسى هم ترجمه شده است و امروزه حتى «پسامدرن ها» نیز او را فیلسوف پست مدرن قلمداد مىکنند. این فردى است که عالم سیاست را مبتنى بر «قدرت و خدعه» مىداند در حالى که خود غربی ها چنین پایهاى را براى سیاست هاى خود پذیرفتهاند و قبول دارند و تمام سمینارها و تحلیل ها و استراتژی هاى ملى خود را که ترسیم مىکنند، بر مبناى اصالت همین «قدرت» پایه ریزى مىکنند و ما مظاهر آن را در جهان و حتى همین امروز در خلیج فارس مىبینیم. آیا این گفتمان که القا مىکند آن چه در جهان سیاست و روابط بین الملل حکم فرماست «خدعه و قدرت» نیست، نوعى خوش باورى و گشودگى را در گارد و حفاظ و سیستم ایمنى ملت ما ایجاد نخواهد کرد؟ این تنها یکى از آثار قبول شدن این فکر است که ما فرض کنیم توطئهاى نداریم، بلکه توهم توطئه را قبول کنیم. بعد از فروپاشى شوروى که طبیعتا پیمان ورشو از بین رفته و دلایل وجودى ناتو هم از بین رفت، قاعدتا این پیمان نظامى هم در غرب باید از بین مىرفت. ولى نه تنها شاهد از بین رفتن ناتو نبودیم، بلکه شاهد پیشروى ناتو به سمت مرکز اروپا بودیم. هم اکنون شاهد پیشروى آن به سمت مرزهاى خودمان در آسیاى مرکزى، قفقاز و و ماوراى قفقاز هستیم و بعضی ها نفوذ نیروهاى ترکیه در شمال عراق را به عنوان «نفوذ ناتو» به قلب سرزمین هاى اسلامى تعبیر مىکنند. اگر ما به این سمت رانده شویم که بگوییم در روابط با غرب دچار اغراق هستیم و توطئهاى در کار نیست و این ها «توهم توطئه» است، باید چشم خود را بر این تهدیدات و خطرها ببندیم و آن ها را به مسائلى حقوق بشرى و انسانى تعبیر کنیم که غرب در پى رسالتى است که در این زمینه دارد. فرضا صدام را مىخواهد آدم بکند یا اقتصاد جهانى را بر پا نگه دارد و صلح را تامین کند که البته مىتوانیم آثار مخرب این فکر را در تصمیم گیری ها، دیپلماسى و روابط خودمان با خارج حدس بزنیم. اگر ما توطئه را «توهم» تلقى کنیم، بلافاصله حساسیت ما نسبت به اوضاع پیچیدهاى که ما را در منطقه و این حساس ترین و بحرانىترین نقطه جهان محاصره کرده، از بین خواهد رفت. الان در کنار ما افعانستان وجود دارد با تمام آن مسائلى که دامن گیر آن است. پاکستان هست که در آن هر روز عدهاى را مىکشند و بین شیعه و سنى و جناح هاى مختلف درگیرى وجود دارد. به خلیج فارس که برمى گردیم، مىبینیم تا به حال خلیج فارس این تعداد نیروى نظامى غربى را در خویش پذیرا نبوده است. به سمت غرب که برمى گردیم، عراق را مىبینیم و بالاتر از آن ترکیه است که آن جا را باز بحرانى مىیابیم. در جمهورى آذربایجان جاى پاى حرکت هاى اسراییل و آمریکا دیده مىشود. به آسیاى مرکزى که نگاه مىکنیم مىبینیم نزدیک مرزهاى ما تحولات و دگرگونی ها و تلاش هایى براى ایجاد جاى پا جهت آمریکا و اسراییل وجود دارد. وقتى احساس ملت ما و به تبع آن سازمان ها و ارگان هاى تصمیم گیر دولت ما این باشد که دچار «توهم توطئه» هستیم و جهان، جهان امنى براى سخن گفتن و عمل کردن و ایجاد روابط دوستانه و حتى برادرانه است، طبیعى است که آن حساسیت را نسبت به این خطرها و تهدیدات از دست خواهیم داد و در عمل به نقطهاى خواهیم رسید که نخواهیم توانست موقعیت مناسب خودمان را به عنوان یک نظام قدرتمند در مقابل این خطرات عظیمى که ما را تهدید مىکند، همچنان که تا به حال حفظ کردهایم، حفظ بکنیم. حال مىتوانید حدس بزنید که این مسئله تا چه اندازه مهم است. بنده خاطرهاى در این مورد دارم که نشان مىدهد این مسئله تا چه اندازه در سطح جهان مهم است و این نظریه و بحث «توطئه و توهم توطئه» تا چه اندازه مىتواند خطرناک باشد. بنده بعد از دوران مسئولیت خود، سفرى به ژاپن داشتیم که در این سفر به یک شهر تحقیقاتى در حوالى توکیو رفتم و از بخش تحقیقات کشاورزى آن جا بازدید کردم. با رئیس آن موسسه که پیرمردى متخصص کشاورزى بود صحبت مىکردم. از او پرسیدم: شما چقدر هزینه تحقیقات کشاورزى مىکنید؟ گفت: 23 میلیارد دلار. بعد بحث هاى دیگرى هم داشتیم و از جمله آن که سوال کردم: با این تراز مثبت در پرداخت هاى خود و اضافهاى که در صادرات خود دارید و ارز زیادى که به دست مىآورید و حتى به دنبال این امر هستید که در جایى سرمایه گذارى کنید، با صرف اندکى از این درآمدهاى سالانه خود مىتوانید تمام غذاى کشور خود و کبودها را تامین کنید. پس چرا به دنبال این تحقیقات هستید و 23 میلیارد دلار هزینه مىکنید؟ چون با دو سه میلیارد دلار مىشود ژاپن را پر از کالاهایى چون برنج و حبوبات و محصولات غذایى دیگر کرد، به طوری که به هیچ عنوان احتیاجى به خارج نداشته باشد. همین پیرمرد که فردى سیاسى هم نبود گفت: شما به جغرافیاى ما نگاه کنید. ما یک جزیره هستیم. اگر یک روز محاصره شدیم چه؟ توجه کنید! ژاپن کشورى است متحد غرب و یکى از نیرومندترین اقتصادها را دارد و هیچ نوع بحرانى آن را تهدید نمىکند و هیچ نوع مسئله نظامى در آن وجود ندارد. در ذهن فردى که به تحقیق در زمینه کشاورزى پرداخته، این مسئله وجود دارد. مقایسهاى مختصر بین آن طرز فکر و نظریه «توهم توطئه»، توطئهاى را در پس اشاعه این طرز فکر القا مىکند! این نظریه در جهان پرآشوب و پر خطر خاورمیانه و جهان اسلام به ما توصیه مىکند که خوش بین باشیم و با این فکر که ان شاءاللّه توهم است و توطئهاى در میان نیست، چشم خودمان را به روى اهداف قدرت هاى بزرگ در منطقه ببندیم و لبخندهاى آن ها را باور کنیم. قبول این گفتار و جا افتادن آن، زمینه را براى فعالیت مجدد فراماسونرى در کشور ما فراهم خواهد کرد؛ در بعضى از اصلىترین مقالاتى که در زمینه توهم توطئه نوشته شده، گفته مىشود: «فراماسونرى این قدرها هم که مىگویند بد نیست و این قدرها خیانت نکرده است و این هم جزء توهماتى است که در این زمینه داریم.» جا اتفادن نظریه «توهم توطئه» حساسیت ما را در مقابل اسراییل از بین خواهد برد. من از این مقالهاى که مقدمه آن را در ابتداى بحث خواندم، بخشى راجع به اسراییل جدا کردهام تا بدانید ما با چه مسئلهاى رو به رو هستیم و چقدر مهم است. در آخر این مقاله نوشته شده است: «متاسفانه محافل ایرانى، علاقه و توجه لازم به بررسى و شناخت سیاست اسراییل را ندارند. اسراییل تا سال 1982 به پیروى از سیاست خارجى بن گورین، ایران را همراه ترکیه و حبشه، با هر گونه نظام سیاسى دوست اسراییل مىدانست و عراق را دشمن اصلى. بنابراین طبیعى بود که در اوایل جنگ ایران و عراق، مایل به کمک ایران باشد و در ماجراى «ایران - کنترا» وارد شود. اما در جریان مبارزه شیعیان لبنان و راندن آمریکا و اسراییل از بیروت، رفته رفته شیعیان و ایرانیان به عنوان دشمن اصلى اسراییل دانسته شدند.» همین طور در ادامه بحث توصیه مىکند: «اگر ما فکر خودمان را تعدیل کرده و این طور فکر کنیم که اسراییل توطئهاى در سر ندارد و در این زمینه فعال نیست، مىتوانیم با آن ها رابطه داشته باشیم و دشمنى اسراییل را با خودمان از بین ببریم.» آثار قبول چنین نظریهاى فقط در زمینه سیاسى نیست، بلکه در زمینه مسائل اقتصادى نیز موثر است. توجه کنید که بسیارى از اصول قانون اساسى ما، به خصوص در بحث هاى اقتصادى، بر پشتوانههاى سیاسى و تاریخى و وسیعى مبتنى است: اصول 43 و 44 قانون اساسى در مورد تجارت خارجى و سه بخش تعاونى، دولتى و خصوصى؛ اصل 80 و 81 قانون اساسى در مورد شرایط وام گرفتن از خارج و یا مسئله امتیازاتى که نمىتوانیم آن ها را به خارجی ها بدهیم و امثال این ها. مىتوان اذعان داشت که بحثهاى مجلس خبرگان اول به هیچ وجه جنبه اقتصادى نداشتند و بیشتر دلایلى که براى این نوع تصمیم گیری ها در آن زمینه ابراز شده، ناشى از یک تجربه تلخ دویست ساله است. ما قبل از انقلاب اسلامى یک سیاست گشودگى نسبت به غرب داشتیم. سیاست رسمى دولت هاى ایران قبل از انقلاب و بعد از جنگ هاى ایران و روس به این سمت متمایل شده است که دروازههاى کشور را به سمت دولت هاى بزرگ باز کنند. بعضى مىگفتند به سمت شرق و بعضى هم به سمت غرب، ولى در این مسئله اتفاق نظر بود. افرادى هم بودهاند که با این سیاست ها مخالف بودند. افرادى مثل امیرکبیر مخالف نفوذ و حضور بیگانگان بودند. یا در جریان نهضت ملى شدن نفت، دوران مختصرى را داریم که با این فکر مبارزه مىشود. ولى مجموع سیاست هاى رسمى کشور ما طى 200 سال گذشته گشودگى دروازهها به سمت سیاست ها و اقتصاد غربى بوده، که البته نتایج تلخى را هم در این زمینه دیده و لمس کردهایم. خوب نتیجه آن سیاست ها هم، همین انقلاب شده یعنى اگر چنین سیاست هایى نبود که ما به انقلاب اسلامى نمىرسیدیم! انقلاب پیروزى ایدههاى دیگر و جدید بر آن فکر - یعنى گشودگى کامل مقابل غرب و شرق است - انقلاب رابطه منطقى با جهان و رابطه مبتنى بر حفظ استقلال کشور و رابطهاى را که در آن منافع ملت ها در نظر گرفته شده باشد، قبول مىکند. رابطه مبتنى بر واقع بینى را که همان دیدن خدعه و مکر و قدرت در روابط بین المللى است قبول مىکند. انقلاب با روابط بین الملل ساده برخورد نمىکند و ان شاءاللّه بعدا همین خواهد بود. انقلاب اسلامى به دنبال انزوا نیست. دنبال انضباط در روابط و واقع بینى در این زمینه است. ولى انقلاب گشودگى را به سوى غرب یا شرق قبول نمىکند. در عین حال آن فکرى که در انقلاب پیروز مىشود، درست جهت مخالف آن چیزى است که در 200 سال گذشته اتفاق افتاده است، یعنى دروازهها را مىبندیم و سیاست ها را به طور حساب شده برقرار مىکنیم و نسبت به تجارت خارج خود و نوع توسعه و الگوهاى اقتصادى که انتخاب مىکنیم حساس هستیم و این ها ناشى از این احساس ناامنى در جهانى است که به قول حضرت امام (ره) «قدرتهاى بزرگ چون گرگ هایى در یک شب سرد زمستانى هستند که رو به روى هم چشم دوختهاند تا اگر یکى به خواب برود آن دیگرى او را بدرد» و این بهترین تعبیرى است از روابط بین المللى که - على رغم پوشش لطیفى که روى این قضایا کشیده شده - در جهان حکم فرماست. خوب، مىبینید که این دو طیف دید و نگرش کاملا با هم فرق مىکند و دید دوم که در انقلاب مطرح مىشود، دیدى نیست که روابط را نقض و ارتباط را قطع کند و به دنبال تشنج زدایى نباشد و نخواهد رابطهاى منطقى با جهان برقرار کند و نخواهد از سرمایهها و تکنولوژى و امکاناتى که ساخته و پرداخته همه بشریت در روى زمین است استفاده کند. بلکه بحث بر سر این است که رفتن به این سمت را با هوشیارى و مراقبت و با این باور که جهان، جهان ناامنى براى ایجاد ارتباط بر اساس خوش باورى است، انجام مىدهد. در زمینه اقتصاد بعد از انقلاب عدهاى صاحب نظر پیدا مىکنیم که به خاطر خوش بینى زیاد به غرب و این که احساس مىکنند راجع به توطئههاى خارجى توهم داریم، اصول را کم کم فراموش مىکنند. یکى از برادران انجمن اسلامى در این جا بحثى در مورد عدالت اجتماعى کردند. من گمان مىکنم که بخشى از بحث ها، به همین قضیه برمى گردد. کسانى که نظر مىدادند سیاست هاى تعدیل اقتصادى در کشور ما بهترین سیاست هاست و مبلغ آن بودند و هستند، در عمل کسانى هستند که به جنبههاى سیاسى و کلان اقتصاد و ارتباط آن با سیاست هاى بین المللى و تهدیدهایى که ما در منطقه در پیش داریم، توجه نمىکنند. البته امروزه دلایل بیشترى در دست داریم که با این نظریات مخالفت بکنیم و دلیل و برهان بیاوریم که پرداختن به این نظریات تا چه اندازه خطرناک است. یعنى با همین قبول توهم توطئه و نه توطئه، ناگهان چشم باز مىکنیم و مىبینیم که در کام وام هاى سنگین افتادهایم یا در چنبره الگوهاى توسعهاى که در پشت آن قدرت هاى خارجى قرار دارند که مىتواند بزرگ ترین ودیعه و هدیهاى که از انقلاب دریافت کردهایم، یعنى «استقلال» ما را در معرض خطر قرار دهد. خاور دور را نگاه کنیم. بعضى از صاحب نظران اقتصادى روى حسن نیت در سازمان هاى مختلف بحث مىکردند و الگوى کره و اندونزى را براى ما توصیه مىکردند. آن ها جزء مطالبى که به طور مرتب در مقابل ایدههاى دیگر مطرح مىساختند این بود که شما به خاور دور نگاه کنید که چگونه رشد کردند وقتى دروازههاى خود را به سوى سرمایههاى خارجى باز کردند و چگونه قدرت پیدا کردند. و دیدیم که در ماه هاى اخیر غرب چگونه با حرکتى سیاسى و اقتصادى این کشورها را به زانو درآورد و در عرض چند هفته قدرت خرید مردم را به نصف و حتى در بعضى کشورها چون اندونزى به کمتر از آن تقلیل داد و همه این کشورها را به سمت ورشکستگى پولى و مالى و سیاسى راند و سرانجام فرامین و دستورات صندوق بین المللى پول و بانک جهانى را به آن ها دیکته کرد و بیش از پیش آن ها را در محاصره نفوذ قدرت خود قرار داد. آیا مىتوان گفت که در جهان توطئهاى نیست و توهم است؟ اتفاقا اخیرا رهبر یکى از این کشورهاى خاور دور در صحبتى اشاره کرد که جهان جاى امنى براى سخن گفتن نیست. یعنى ما چند کلمه زیادتر در مورد استقلال خود سخن گفتیم و آمریکا ما را ادب کرد! این سیاست ها مىتواند چنین خطرهایى را ایجاد کند. یعنى خطر از بین رفتن استقلال! من گمان مىکنم بخشى از شیفتگى ما در برابر این گونه راه حل ها و الگوها از این امر نشات مىگیرد که ما قدرتى پیدا کردهایم و نظام پابرجایى ایجاد کردهایم و خطرات بزرگى را از سر گذراندهایم و به خودمان اطمینان کردهایم و در این اطمینان، احساس مىکنیم که ممکن است توطئههاى بیگانگان نسبت به ما کم شده یا آن گونه که اوایل انقلاب فکر مىکردیم - که این ها قدرت دارند و خطرناک هستند - الان دیگر این چنین نیستند. یا بر ما نمىتوانند مسلط باشند. راجع به تهاجم فرهنگى، مساله روشن است و بنده نمىخواهم بحث کنم. کافى است جامعه را در نظر بگیرید و فکر کنید که قبول کنیم این بحث هایى که راجع به غرب، آمریکا و اروپا مىکنند، همه این ها توهم است و توطئهاى وجود ندارد و تهاجمى وجود ندارد. در این صورت معلوم مىشود تا چه اندازه فرهنگ، آموزش عالى، باورها و اعتقادات ما دچار دگرگونى خواهد شد. ما در اول انقلاب افرادى داشتیم - الان هم داریم - که هدف خودشان را آن چنان بالا مىگرفتند که به کمتر از «لقاءاللّه» تن در نمىدادند. رزمندگان و افراد حزب اللهى و نهادى و انقلابى ما براى خودشان چنین هدفى را قرار داده بودند. حال به جاى این باورهاى مقدس باید به اصالت لذت و مصرف گرایى که دو مشخصه جوامع امروز غربى هستند رو بیاوریم. به خصوص اگر این موضوع را در کنار سیاست هاى اقتصادى تعدیلات بگذاریم که مبتنى بر چنین اندیشه و توسعه دهنده آن است. طبیعتا همین سئوالى که آن ها مطرح مىکنند و ارزش هایى که آن ها مطرح مىکنند، یعنى «اصالت لذت» و مصرف گرایى در جامعه خودمان رواج پیدا خواهد کرد. آن سیاست ها اعم از اقتصادى و فرهنگى منجر به این خواهد شد که همان شعارهایى که در غرب مطرح است، در این جا هم مطرح شود، منتها با یک تناقض! غرب با قدرت مالى و اقتصادى اى که دارد، وقتى اصالت لذت و مصرف را مطرح مىکند، قدرت پاسخگویى به آن را دارد. میکدهها، عشرتکدهها، سینماها، ماهوارهها، کالاهاى مصرفى، تامین اجتماعى و نان کافى را دارد و به قیمت چپاول همه دنیا مىتواند قشرهاى محروم نداشته یا در حداقل داشته باشد، یا طبقات میانى چاق و فربهى داشته باشد و حتى فاصله طبقاتى را در کشورهاى خود به اندازهاى قابل قبول برساند. مشکلى که ما داریم این است که اگر این شعارها و ارزش ها مطرح شود، عملا نخواهیم توانست پاسخگوى مقتضیات اعمال چنین سیاست هایى باشیم. یعنى افق انتظار ملتمان را به سمت مصرف، اصالت لذت، بهره مندى هر چه بیشتر از جهان و بهره مندى از هر چیزى که بشر خلق مىکند و چیزهایى که از غرب مىآید، باز مىکنیم. در حالى که نه سرمایه ما، نه قدرت ما، نه ارز ما و نه اقتصاد ما قدرت پاسخگویى به این افق انتظار را ندارند. در این جا یک شکاف بین افق انتظارى که در قشرهایى از مردم ایجاد کردهایم و توانایی هایى که براى ارضاى این انتظارها داریم پدید آوردهایم و پایه بسیارى از تناقض ها، نابسامانی ها و ناآرامی ها مىتواند در این شکاف پنهان باشد که باید از آن احتراز کنیم. مواد بسیار دیگرى هست که از آن ها رد مىشوم؛ چون مىخواهم از بحث نتیجهگیرى کنم. اگر مقوله «توهم توطئه» را به این ترتیب تلقى کنیم که دچار افراط نشویم، کار مفیدى است و من اصلا نمىخواهم در این مورد صحبت کنم. این همان چیزى است که از اول انقلاب حضرت امام (ره) فرمودهاند. در صحیفه نور دائما همه نیروهاى انقلابى ما را به عمل مىخوانند، نه به غیر عمل. همه را به انقلاب مىخوانند، نه گریز از انقلاب. همه را به مبارزه و فعالیت و درگیرى و نوآورى و خلاقیت مىخوانند، نه به این صورت که «تکلیف و سرنوشت شما از خارج القا مىشود و در نتیجه باید منفعل باشید و منتظر سرنوشت باشید»! چنین چیزى نداریم. اگر مختصرش در تایید این فکر باشد، مىتوانیم آن را توجیه کنیم. ولى مقالات اصلى و نوع تبلیغى که در آن مىشود این هدف را تعقیب نمىکنند. در مقابل آمریکا و قدرت هاى خارجى، آن ها دائم مىگویند ما در مورد غرب و آمریکا و اسراییل دچار توهم توطئه هستیم و در واقعیت بیرونى توطئهاى نیست و شما آسودهاید. من این را به ورود ویروس هایى به بدن که قدرت ایمنى آدم را از او سلب مىکند، تشبیه مىکنم. وقتى ویروس «اچ.آى.وى» وارد بدن مىشود، انسان در مقابل یک ذکام هم آسیبپذیر مىشود و ممکن است در مقابل یک سرماخوردگى جان ببازد و در مقابل همه نوع امراض، در معرض خطر قرار گیرد. یعنى وقتى سیستم ایمنى فرو ریخت. عملا بدن نخواهد توانست به طور خودکار در مقابل انواع باکتری ها، میکروب ها، مسائل محیطى و آب و هواهاى گوناگون مقاومت کند. جامعهاى که در این جهان پرآشوب و در برابر قدرت نمایى قدرتمندان، احساس آشوب نکند و به این فکر کشیده شود که «این ها توهم است»، در وهله اول سیستم ایمنى خودش را از دست خواهد داد. او در مقابل هر توطئه و تهدید کوچکى در آینده، در معرض خطر قرار خواهد گرفت. یک بحران شبیه افغانستان یا عراق یا خلیج فارس یا در مرزها، و یا یک بحران داخلى همچون اعتیاد و هر چیزى دیگرى مىتواند اعتماد به نفس او را از بین ببرد و او را دچار مشکلات اساسى بکند. شبیه بوکسورى که او را داخل رینگ مىاندازیم و به او مىگوییم: «نترس، رقیب بر اساس قرار داد قبلى، ضرباتش را بر تو وارد خواهد کرد.» به این ترتیب گارد او را باز مىکنیم. فردى که با چنین حالت خوش بینانهاى وارد رینگ بوکس شود، طبیعى است که له خواهد شد و از بین خواهد رفت. در خصوص روابط بین المللى هم حساسیت به توطئه بیگانگان یک سیستم ایمنى است که ملت ما در ظرف دویست سال تجربه خون و آتش و خدعه خوردن و مکر دیدن و خیانت هاى متوالى تحمل کردن، به دست آورده است. این تجربه به بهاى کم به دست نیامده است. بر سر این مساله امیرکبیرها و قائم مقامها را از دست دادهایم. به بیراهه کشیده شدن انقلاب مشروطه را داریم و دوران دیکتاتورى رضا شاه و محمدرضا را در این کشور داریم. ما در این کشور نفوذ آمریکا و مستشاران آمریکایى و غارت سرمایهها و ثروت هاى ملتمان را داشتیم. ما در دویست سال گذشته هر لحظه تحقیر شدهایم و به ما سیلى زدهاند و ما را در جهان تحقیر کردهاند. طبیعتا در این مدت یک سیستم ایمنى در درون خودمان ایجاد کردهایم که نتیجه این رنج ها و دشواری ها و شهید دادن ها و مقاومت کردن هاست. ما الان با این فرضیه، این توصیه را مىکنیم: «این سیستم ایمنى و این تجربه تاریخى را از بین ببرید. شما بر تجربه تاریخى 200 سال گذشته تکیه نکنید و در این زمینه واقع بین نباشید.» بنده مسئله نگاه به توطئههاى خارجى را به عنوان یک نظر افراطى تلقى نمىکنم. عین واقع بینی تلقى مىکنم و عدول از آن به معناى سرنگون شدن و رفتن به مصاف خطرهاى بزرگ است. همان طور که اشاره کردم، این مسئله به هیچ وجه با برقرارى روابط خلاق و قدرت مندانه با تمام جهان تناقض ندارد. بحث بر سر نوع دید و نگرش به مسائل است. براى این که بحث را تمام کنم، دو سه جمله از دو شخصیت مىخوانم. یکى نماینده فکرى که آن را سیاست رسمى 200 سال گذشته مىدانم و دیگرى چند نقل قول از حضرت امام (ره). اولین جمله را از میرزا ملکم خان نقل مىکنم. وقتى این مطلب را بخوانم خواهید دید که این فکر خیلى غریب به نظر نمىآید و مربوط به یک فرد نیست، بلکه پایه سیاست اقتصادى و سیاسى ما در 200 سال گذشته است که بر چنین تصورى از جهان استوار بوده است. «سبب عمده عداوت و نفرت ملل فرنگستان نسبت به دول آسیا، این است که مىگویند: دول آسیا یک قسمت ممتاز کره زمین را به واسطه عدم امنیت مالى و جانى، غرق دریاى ذلت و ننگ بنى آدم ساختهاند. دول فرنگستان به واسطه همین علوم، امنیت مالى و جانى و ضبط و تصرف کل ممالک آسیا را حق آسمانى و وظیفه حقه خود قرار داده است. دول بازرگان اروپا نمىتوانند آسیا را در حال رکود و عقب ماندگى باقى گذارند، زیرا پیشرفت آن ها به توسعه و ترقى تمام قسمت هاى جهان بستگى دارد. به همین دلیل دول اروپا صمیمانه خواهان پیشرفت ایران مىباشند. ملل فرنگستان در ممالک ما هیچ کار و مقصودى ندارند مگر ازدیاد آبادى و توسعه تجارت دنیا. بقاى کشورهاى عقب مانده براى اروپا غیر قابل تحمل است و هنگامى که یک دولت اروپایى یک کشور آسیایى را تصرف مىکند، به خاطر لذت پیروزى و غارتگرى نیست، بلکه بیشتر براى بازرگانى و سود متقابل است. از مالیات هند یک دینار عاید خزانه انگلیس نمىشود و بدین ترتیب از میان بردن کشورهاى عقب مانده را مىتوان صرفا حکم عدالت و تقدیر الهى دانست.» این یک فکر است. در مقابل این فکر، این جمله را از حضرت امام (قدس سره الشریف) مىخوانم: «من نمىگویم تمدن اروپایى را نگیرید. آن چه آن ها مىخواهند به ما بدهند، تمدن نیست، بلکه چیزى است که ما را تباه مىکند که دروازه تمدن بزرگ به ما داد. ما از غرب بد دیدهایم. ما را تباه کردند.» این جمله حضرت امام (ره) است. باز یک جمله دیگر از آن فرد متعلق به دوره قاجار مىخوانم. چون این فکر، «تیپ» است. و هم اکنون هم نظایر آن را مىتوان دید و نظریه توهم توطئه همین تیپ فکر را ایجاب مىکند: «از براى آبادانى ایران کمپانی ها را باید از خارج آورد. عقلاى ایران هنوز بر این عقیده هستند که کمپانی هاى خارجى ایران را خواهند گرفت. در این عقیده یک دنیا جهالت هست. حضور یک شرکت خارجى بیش از یک فرد خارجى براى ما ضرر و زحمت نخواهد داشت. اگر ایران بخواهد تنها و منزوى باقى بماند و مثل خیوه و بخارا مرزهاى خود را ببندد، ولى تازه بعد معلوم خواهد شد که باز هم از حمله و تجاوز مصون نیست زیرا یک دزد مىتواند حتى به خانهاى که خیلى خوب محافظت مىشود، داخل شود. در این صورت باید اولیاى دولت علیه راه هاى آهن، عمل معادن و بانک ها و جمیع کارها و بناهاى عمومى را بلا تردید محول به کمپانی هاى خارجى نماید.» در چند سطر بعد مىنویسد: «دولت ایران باید هر قدر مىتواند به کمپانی هاى خارجى امتیاز دهد. اعطاى این امتیازات نباید یک مرحمت و سخاوت تلقى شود، بلکه برخلاف، دولت ایران باید متشکر و خوشبخت باشد که شرکت هاى خارجى براى بهره بردارى در خاک او حاضر مىشوند و این حقشناسى باید حاکم بر جریان کلیه مذاکرات باشد.» خوب، شما در بن این فکر، به عوض این که به یک الگوى برخاسته از اقتضائات داخل کشور، توانایی ها، نیروى کار و خلاقیت کشور بربخورید، اساس را بر گشودگى کامل دروازههاى کشور بر بیگانگان مىیابید و متاسفانه هستند کارشناسانى که افکار آن ها میرزا ملکمى است و نظیر او فکر مىکنند. معناى سخن بنده آن نیست که ما در ارتباط پولى و مالى با جهان قرار نگیریم. بحث دو دید کاملا متفاوت در این زمینه است. شما به این سرمایهها چگونه نگاه مىکنید؟ چگونه به این طرح ها نگاه مىکنید و چه قصدى را پشت این ها مىیابید؟ او هر کس را که از دولت ایران یک امتیازى مىخواست، توصیه مىکرد و هم او مىنویسد: «دولت مىگوید: به من چند مىدهید؟ دولت اغلب اوقات صد قسم منفعت را از ایران در آن واحد محو مىکند. هیچ گونه منفعت فورى از یک امتیاز نباید توقع داشت زیرا رفاهى که خود به خود از آن حاصل مىشود، براى مملکت بى حد و اندازه است. در مورد منابع طبیعى دست نخورده، دولت نباید سهمى از منافع استقراض را مطالبه کند، زیرا به طور غیر قابل شناخت، منفعت آن به مملکت و مردم خواهد رسید.» خوب، این یک دید است. ما دید دیگرى داریم که باز از حضرت امام (ره) نقل کنم و بحث را خاتمه دهم. این به عنوان یک دید، یک راه حل، یک کلمه قصار که مىتواند در انواع مختلف سیاست ها به کار رود و بنده این سخنان را از ایشان پایهاى براى هر گونه ارتباط با قدرت هاى بزرگ مىیابم. ایشان مىفرمایند: «ملت هاى مسلمان باید اصل را بر دشمنى و فریب ابرقدرت ها با خود بگذراند، مگر آن که خلاف عینى و عملى آن را مشاهده و لمس و باور نمایند.» جمله آخر از ایشان این که: «شکست آمریکا از همه بیشتر بود، لذا دسیسه او هم بیشتر است.»