وبلاگ خبری جلسات هفتگی جبهه حامیان ولایت

آدرس دفتر مرکزی : تهران - میدان انقلاب اسلامی - جنب سینما بهمن - پلاک 32

وبلاگ خبری جلسات هفتگی جبهه حامیان ولایت

آدرس دفتر مرکزی : تهران - میدان انقلاب اسلامی - جنب سینما بهمن - پلاک 32

سخرانی مهم و معروف میر حسین در سال 76

یکی از سخنان مهم میر حسین موسوی در سال 76 در نشست سالانه انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکى مطرح شد این سخنرانی مهم می توان عمده نظریات میرحسین را نسبت به وضعیت کشور نشان دهد. این سخنرانی سبب شد واژه جدیدی در ادبیات سیاسی ایران مطرح شود تحت عنوان توهم توطئه که بعد ها بسیار کاربردی شد. 

متن کامل در ادامه مطلب

با سلام و درود به روان پاک حضرت امام (ره) و شهیدان انقلاب اسلامى و با سلام و درود به رهبر گرانقدر انقلاب، از دوستان انجمن اسلامى که دعوت کردند و این مناسبت را فراهم نمودند تا ما خدمت خواهران و برادران باشیم، تشکر مى‏کنم. مناسبت هم مناسبت میمون و مبارکى است، چرا که پنجاه و پنجمین سال فعالیت انجمن اسلامى دانشگاه تهران نشان دهنده نیت هاى خیرى بوده که همیشه در این نهاد جریان داشته و وقتى که ما به تاریخ گذشته انجمن هاى اسلامى - به ویژه انجمن اسلامى دانشگاه تهران - رجوع مى‏کنیم، مى‏بینیم که در مناسبت ها و فراز و نشیبهاى بزرگ تاریخى نقش عظیمى را بازى کرده‏اند. که هیچ نوع تشکیلات و نهادهایى که واسط بین فرد و دولت باشد، وجود نداشته است. در صورتى که این تحلیل درستى نیست. این مطالب با قصد و غرض خاصى گفته مى‏شود. انجمن هاى اسلامى، هیات هاى اسلامى، روحانیت ما، مساجد و منابر ما، بازار و صنوف ما به طور کلى بخشى از جامعه مدنى ماست که در حقیقت انقلاب اسلامى وسیله‏اى فراهم کرده که این ها توسعه پیدا کنند و الان در دولت جدید شعار اصلى رئیس جمهور محبوب ماست که به اهمیت این قضیه واقف است. توسعه جامعه مدنى مخالفتى با تاریخ اسلام و تاریخ اعتقادى ملت ما ندارد. با اسلام هم تخالفى ندارد و مسئله بى ریشه‏اى در کشور ما نیست، بلکه ریشه دار است. براى همین ما در گذشته و الان انجمن هاى اسلامى را نهادى مى‏یابیم که نیروهاى متعهدى را در خود جاى مى‏دهد و در آن بحث، نقد، گفتگو و دفاع از آرمان هاى بزرگ و حق‏طلبى هست و دفاع از استقلال و آزادى هم که در آن وجود دارد. اگر دقت کنید قواعدى که بر این تشکیلات و نهادها حاکم است، آن را واسطه بین فرد و دولت قرار مى‏دهد. انجمن اسلامى یک نهاد خود مختار است و در عمل این نهاد و نهادهاى شبیه به آن باعث مى‏شوند که فکرها پخته شود و اندیشه‏ها حمایت و پیگیرى شود. از طرف دیگر این نوع نهادها مردم را، یا افراد را در مقابل سلطه یا نفوذ مستقیم دولت حفظ مى‏کنند، چه موقعى که دولت خوب باشد و چه موقعى که بد باشد. بهترین و مطلوب ترین دولت در یک جامعه این است که حرکت هاى مردمى به نوعى سامان پیدا کند که بیشترین جهت گیریها، تصمیمات و اقدامات در میان مردم نضج بگیرد و رشد بیابد. این مسئله الان مورد بحث بنده نیست، چون موضوع جامعه مدنى بحث مفصلى را مى‏طلبد که بنده قصد ندارم درباره آن صحبت کنم. همان طور که دوست عزیزمان قبل از بنده اشاره کردند و همان طور که مواضع دوستان دانشگاه تهران را دیدیم، انجمن هاى اسلامى از شعارهاى اصلى و از ارزش هاى مطرح در جامعه ما به نفع مردم دفاع کردند. همیشه مشهور است که دانشگاه ها از حق و مظلوم دفاع مى‏کنند، مخالف ظالم هستند و از استقلال کشور و آزادى دفاع مى‏کنند. بحث من به گوشه‏اى از همین مطلب برمى گردد و آن بحث استقلال کشور و گفتمان هاى جدیدى است که امروز در جامعه ما مطرح است. ان شاءاللّه بتوانم آن را توضیح بدهم. بنده بعد از شرح این گفتمانى که چند سالى است در جامعه مطرح شده، بیشتر روى کاربردها و آثار آن در صورت پذیرفته شدن در جامعه صحبت خواهم کرد که خواهید دید در زمینه اقتصادى، سیاسى و امنیت ملى ما مى‏تواند چه آثارى داشته باشد. من براى آغاز و معرفى‏ مطلبى که مى‏خواهم بگویم، دو پاراگراف از نوشته‏هاى دو متفکر - یکى غربى و دیگرى ایرانى خارج کشور که افکار او در داخل کشور بازتاب هایى داشته است - مى‏خوانم. این نوشته‏ها درباره گفتمانى به عنوان «توهم توطئه» است، بدین مضمون که آیا طبیعت و روحیه ملت ما به سمتى سوق پیدا کرده و به صورت اغراق‏آمیز درگیر این قضیه شده است که هر چه در جهان اتفاق مى‏افتد به بیگانگان نسبت مى‏دهد یا این که واقعیت چیز دیگرى است؟ آیا آن چیزى که ملت ما راجع به بیگانگان، توطئه بیگانگان و ابرقدرت ها اعتقاد دارد و جان مایه بسیارى از بحث ها و گفتگوهاى سالهاى اخیر و حتى از اول انقلاب تا الان بوده، توهم است یا واقعیت دارد؟ آثار آن چیست؟ متنى که من از یک متفکر خارجى مى‏خوانم به این دلیل است که پایه بحث ها به او بر مى گردد. او یک فیلسوف آمریکایى - اروپایى است. در سال 1948 در کتاب حدس ها و ابطال ها مطالبى را - که به فارسى هم ترجمه شده است - بیان مى‏کند. متون بعدى را - که اشاره خواهم کرد - خواهید دید که چقدر به این مسئله شباهت دارد و بعد هم کمى توضیح راجع به آنها خواهم داد. وى «نظریه توطئه» را این طور عنوان مى‏کند: «هر چه در اجتماع اتفاق مى‏افتد، نتایج مستقیم نقشه هایى است که افراد یا گروه هایى نیرومند طرح ریزى کرده‏اند. این نظر بسیار گسترش پیدا کرده است. هر چند من در آن شک ندارم که گونه‏اى ابتدایى از خرافه است. کهن تر از تاریخى گرى است و در شکل جدید آن نتیجه برجسته دنیوى شدن خرافه‏هاى دینى است. باور داشتن به خدایان هومرى که توطئه‏هاى آنها مسئول تقلبات جنگ هاى تراوا بود که اکنون از میان رفته، ولى جاى خدایان ساکن کوه المپوس هومرى را اکنون ریش سفیدان کوه صهیون یا صاحبان انحصارها یا سرمایه داران و استعمارگران گرفته است.» حالا من روى سه مثالى که ایشان مى‏آورد که گویى در غرب و در جهان همه توطئه‏ها را به صهیونیست ها یا صاحبان انحصارات و سرمایه داران و استعمارگران نسبت مى‏دهند، یک مقدار بحث خواهم کرد و به ریشه‏هاى آن گفتگو در سال 1948 اشاره‏اى خواهم کرد. اما متن دیگر مربوط به یک محقق ایرانى خارج از کشور است. این متنى است که چند سال قبل مطرح شد و در داخل کشور بازتاب پیدا کرد و بعد گسترشى در دانشکده‏هاى علوم سیاسى و جاهاى مختلف یافت: «کسى که به توهم توطئه مبتلاست، تمام وقایع عمده سیاسى و سیر حوادث و مشى وقایع تاریخ را در دست پنهان قدرتمند سیاست بیگانه و سازمان هاى مخوف سیاسى، اقتصادى و حتى مذهبى وابسته به آن سیاست مى‏پندارد. به گمان او تمام انقلاب ها، جنگ ها، شورش ها و عقب ماندگی ها، وابستگی هاى سیاسى و حتى کمبود محصولات کشاورزى، سقوط ارزش پول، قحطی ها و زلزله‏ها را دست پنهان بیگانه کارگردانى مى‏کند و همه رجال همچون عروسکان خیمه شب بازى و بازیگران افسانه‏هاى جن و پرى، از پس پرده و با اشاره او حرکت مى‏کنند و اراده‏اى از خود ندارند. کسى که به توهم توطئه مبتلاست به نظر خود ایمان و اعتقاد دارد و بر این باور است که تو مو مى‏بینى و من پیچش مو یا تو ابرو بینى و من اشارت هاى ابرو.» فکر مى‏کنم مسئله تا اندازه‏اى روشن است. خواهران و برادران مى‏دانند که به طور کلى اعتبار یک اندیشه و فکر با نقش آن فکر و اندیشه در جامعه و پشتوانه هایى که آن اندیشه را ساخته، تفاوت مى‏کند. ولى در عین حال اگر یک اندیشه را پیگیرى کنیم که در چه شرایطى گفته شده و پشتوانه‏هاى فرهنگى، تاریخى و اجتماعى آن چیست. شاید براى ما راهنمایى باشد که ببینیم این اندیشه‏ها در چه شرایطى گفته شده، مضمون اندیشه فوق، کاربرد این اندیشه را در صورت جا افتادن هم اضافه مى‏کنم که بخش اصلى صحبت بنده را تشکیل خواهد داد. نظر آن فیلسوف غربى در سال 1948 مطرح مى‏شود که اگر دقت کرده باشید، اشاره مى‏کند که گویى در جهان تمام توطئه‏ها را به یهودی ها و ریش سفیدان کوه صهیون و سرمایه داران و انحصارگران نسبت مى‏دهند! اگر دقت کنید، 1948 سال تاسیس و تشکیل حکومت اسراییل در خاورمیانه است و درست چند ماه بعد، حکومت اسراییل در خاورمیانه شکل مى‏گیرد. همچنین بحث هایى راجع به سرمایه دارى، انحصارها و استعمار هم مطرح است که بعد از جنگ جهانى دوم، حرکت هاى آزادى بخش گسترده‏اى در جهان ایجاد شده، کشورها مبارزه مى‏کنند، کشورها مستقل مى‏شوند، منافع غرب و کشورهاى سرمایه دارى به شدت در خطر افتاده و از طرف دیگر حرکت هاى چپ و مارکسیسم را داریم که در حال پیشروى است و یک فضاى فرهنگى خاصى هم در غرب بین مخالفین مارکسیسم و حرکت هاى چپ آن موقع وجود دارد که بازتاب هایى هم در ایران پیدا مى‏کند. یعنى روشنفکرانى داریم که در آن دوره جذب حرکت هاى مارکسیستى شده‏اند، ولى وقتى حکومت توتالیتر استالین و جنایات آنها را دیدند و داخل شوروى رفتند و آمدند شروع به نوشتن مقالات و نوشته هایى انتقادى مى‏کنند. در داخل کشور ما هم جدا شدن سوسیالیست ها و نیروى سوم از حزب توده، درست تحت تاثیر این جریان است. آن موقع کتاب هایى هم منتشر مى‏شود. دوستانى که علاقمند به بحث هاى اندیشه سیاسى باشند، اگر به آن دوره مراجعه کنند، خواهند دید که از نویسنده هایى مثل آندره ژید، آرتور کستلر و امثال آن ها کتاب هاى گوناگونى ترجمه و چاپ مى‏شود که جامعه شوروى را از داخل نقد مى‏کنند. على الخصوص مرحوم آل احمد و دوستانشان در این زمینه فعال هستند. البته کتاب هاى دیگرى هم در این زمینه ترجمه و چاپ مى‏شود، شبیه کتاب 1984 و قلعه حیوانات که ممکن است دوستان خوانده باشند. این ها همه متعلق به اواخر دهه 40 و بعد از جنگ جهانى دوم است که در حقیقت نقد حکومت هاى توتالیتر است. این نظرى که در آن موقع ابراز مى‏شود، در عمل متاثر از چنین جوى است؛ یعنى پیش از این که مسئله فلسفى باشد، به جامعه و مقتضیات آن موقع برمى گردد و این که یک فرد، فیلسوف یا اندیشمند در چه جناحى و در چه شاخه فکرى یا نقطه‏اى ایستاده است و راحت مى‏توان این مسئله را نشان داد. مثلا آن فیلسوف اندیشمند به شدت طرفدار جوامع غربى و ارزش ها و منافع آن است و این طرفدارى چشم او را بر جنایات صهیونیسم علیه فلسطینى‏ها و یا غرب علیه جهان سوم بسته است. اولین ایرانیانى که به این مسئله، یعنى نظریه «توطئه» پرداختند، افراد و محققینى هستند که از کشور ما هجرت یا فرار کرده‏اند و این فکرى است که در آن جا و در میان ایرانی هاى رفته از کشور ما زاده مى‏شود و مضمون اصلى آن این قضیه است که اعتقاد به توطئه‏هاى بیگانه در کشور ما، ریشه دار است و بنده خواهم گفت که گاهى این استدلال تا سرآغاز تاریخ ایران و به دوران اسطوره‏اى تاریخ ایران پیش برده مى‏شود. آن ها عنوان مى‏کنند که این «توهم توطئه» باعث شده است که کشور و ملت ما به انفعال و بى عملى کشیده شوند. دیدن دست بیگانه در همه مسائل و جریانات باعث مى‏شود که ملت دچار بى عملى و انفعال مى‏شود و در سرنوشت سیاسى و حیات خودش شرکت نکند. در این مورد استدلالاتى مى‏شود و مثال هاى تاریخى هم مى‏آورند، از جمله راجع به اسراییل یا مخالفتى که در داخل ملت ما راجع به توطئه‏هاى اسراییل و آمریکا وجود دارد، نهضت ملى شدن نفت، فراماسونرى و ... و این محققین مى‏گویند که توطئه هایى که در این زمینه‏ها ادعا مى‏شود صحت ندارد. تمام این گونه ادعاها که به نظر ما عجیب مى‏آید جواب هاى تاریخى مى‏خواهد که من نمى‏خواهم به آن بپردازم، تنها مى‏خواهم نوع و جنس فکر را منتقل کنم که بدانید چنین بحث هایى هم مطرح است. مطلب بسیار مهمى که به صورت گذرا مطرح مى‏کنم و از آن رد مى‏شوم این است که این فرضیه یک جنبه تا حدى مثبت دارد که ما همیشه فکر نکنیم همه چیز توطئه بیگانه است، بلکه به خود بیاییم و حرکت کنیم. ولى اگر این اندیشه به این ترتیب در جامعه جا بیفتد که در عمل هیچ توطئه‏اى از بیرون امنیت، اقتصاد و فرهنگ ما را تهدید نمى‏کند، یک نوع اتفاقات و تصمیم گیری هاى دیگرى را در نظام ما باعث خواهد شد که قابل تامل است و این مقالات بیشتر به این سمت مایل هستند و بنده این مطلب را نشان خواهم داد. قبل از این که از این مطلب بگذرم، مى‏خواهم این را به صورت مطلق مطرح کنم که این اندیشه، اندیشه‏اى متعلق به ملت ما نیست؛ چون حداقل در دورانى که انقلاب صورت مى‏گیرد - و حتى بعد از آن - اگر مردم اعتقاد داشتند که بیگانگان همه کارها را انجام مى‏دهند و همه سرنخ ها دست آن هاست و آن ها دولت ها را تشکیل مى‏دهند و با ساقط مى‏کنند و انقلاب یا شورش ها را آن ها به وجود مى‏آورند، مردم به این گستردگى در صحنه انقلاب حاضر نمى‏شدند. اگر این فکر عمومیت پیدا کند، حداقل در مورد ملت ما داراى تناقض است. یا همین اتفاقاتى که بعد از انقلاب افتاد مثل جنگ تحمیلى که این همه ملت ما در آن شرکت کردند و یا شرکت در راهپیمایی ها و انتخابات مختلف و یا همین انتخابات دوم خرداد گویاى تناقض در آن فکر است. اگر مردم فکر مى‏کردند که همه چیز دست قدرت هاى خارجى است، کسى هیچ انگیزه‏اى براى اقدام نداشت مگر این که کسى دیوانه باشد که در یک کار بى ثمر شرکت کند. من مى‏خواهم بگویم که این فکر افراد شکست خورده از انقلاب است که البته تعدادشان کم نیست ولى به نسبت جمعیت ما کم است. تعدادى از افرادى که در زمان انقلاب با رژیم سابق بودند، احساس کردند که کارها و آرمان ها و افکار و منافع و شان اجتماعى آن ها در معرض خطر قرار گرفته و نتوانستند این را تحلیل کنند و عمیق شوند و دلایل قضیه را بیابند و به این سمت کشیده شدند که فکر کنند سرانگشت بیگانگان در این قضیه وجود داشته است. مهم ترین آن ها خاطرات خود شاه است که این را به آمریکا و انگلستان نسبت مى‏دهد و در مذاکراتى که با سفیر انگلستان در آن موقع داشته، دائم به آن ها التماس مى‏کند تا جلوى انقلاب را بگیرند. تصورى که او از انقلاب دارد، به این صورت است. همچنین اند ایرانی هایى که امکانات و مکنت و ثروت و موقعیت و شان اجتماعى خود را از دست داده‏اند و به هر دلیل از ایران رفته‏اند. طبیعى است که روحیه یاس بر آن ها حکم فرما باشد و این فکر مى‏تواند نشات گرفته از چنین جریانى باشد. اگر به این صورت باشد، ما مى‏توانیم بگوییم که این فکر مى‏تواند متعلق به اقلیتى باشد. البته اگر این فکر در بین آنها جا بیفتد و متوجه شدند که همه چیز با توطئه خارجى نیست، بلکه ملت ما بیدار شده و حضور فعال در صحنه دارد و در سرنوشت سیاسى خودش شرکت دارد و خودش براى خود تصمیم مى‏گیرد، این موضوع مى‏تواند تحولى در روحیه ایرانی هاى خارج از کشور و یا کسانى که در داخل کشور به آن‏ها علاقه دارند، ایجاد کند و باعث برگشت و علاقه آنها به داخل کشور شود. ما باید توجه کنیم که کلا در چنین اندیشه هایى پشتوانه‏هاى گروهى و اجتماعى و عوامل روان شناختى و پایگاه هاى طبقاتى و امثال آن به شدت اثر مى‏گذارند. هر فکر را ما باید ریشه یابى کنیم و به دنبال آن برویم، ببینیم از کجا نشات مى‏گیرد. این اندیشه هم از این نوع اندیشه هاست که عملا نمى‏شود در مورد آن گفت که ما با یک بحث علمى ناب سر و کار داریم، بلکه گرایش هاى ما و پیوندهایى که با گذشته داریم، در این نوع گرایش ها موثر واقع مى‏شوند و در این داوری ها موثرند. علوم انسانى جنبه ایدئولوژیک دارند و نمى‏توان این علوم را از ارزش ها جدا کرد تا ما به یک چیز خالص علمى دست پیدا کنیم که از همه پشتوانه‏هاى علمى و تاریخى و فرهنگى و تعصبات گروهى و قومى و امثال آن برى باشد. این هشدارى است که ما در خصوص علوم انسانى باید به آن توجه کنیم و در مورد این اندیشه نیز چنین است. نکته دیگر این است که کلا در اروپا و در میان نهضت هاى فکرى همیشه این اندیشه وجود داشته که قدرت و اندیشه دو مقوله جدا از هم هستند و اندیشه و فکر جایى آغاز مى‏شود که مهارى بر قدرت زده شود. یعنى نوعى تقابل بین آن ها دیده مى‏شود. اخیرا در بین متفکرین اروپایى نوعى ایده مطرح شده که فوق العاده مهم است و در تحلیل هایى از این قبیل مى‏تواند به کار بیاید. آن ها این مسئله را مطرح مى‏کنند که نه این طور نیست. آن ها مى‏گویند که در دوران تجدد و مدرنیته در اروپا که کنترل هاى بوروکراتیک و دیوان سالارانه بر جامعه‏ها بیشتر مى‏شود و جوامع گسترده‏تر مى‏شوند، در آن شرایط قدرت ها با اندیشه‏ها و گفتمان هاى علمى ارتباط مستقیم پیدا مى‏کنند؛ یعنى هیچ نوع روابط قدرتى برقرار نمى‏شود، مگر این که یک نوع گفتمان معرفتى را براى خود مى‏سازد و رواج مى‏دهد و هیچ نوع گفتمان علمى وجود ندارد، مگر این که روابط قدرتى را ایجاد مى‏کند. ما در غرب محققى داریم که یک شرقى اروپا رفته به نام ادوارد سعید است. او از شاگردان میشل فوکو و از محققین در این زمینه است. او این نظریه را در مورد نظریاتى که غرب نسبت به شرق دارد، به محک مى‏زند و بحث مى‏کند. او کتاب بسیار پر اهمیت شرق‏شناسى را مى‏نویسد که آقاى گواهى ترجمه کرده و یکى از کتاب هاى بسیار با اهمیت و در عین حال بسیار پیچیده است که متاسفانه به آن کمى بى مهرى و بى توجهى هم شده است. او این مسئله را مطرح مى‏کند که چگونه مفهوم شرق را به این ترتیب که مطرح مى‏شود، غرب ساخته و گفتمانى در مورد آن ایجاد کرده است. این گفتمان در حقیقت سیاست هاى تجاوز کارانه غرب و سلطه آنها و حتى بهره ورى وسیع غرب را در شرق تضمین مى‏کند. ما این گفتمان را در میان جامعه شناسان، داستان نویسان، هنرمندان و فلاسفه غرب به صورت گسترده‏اى مى‏توانیم بیابیم که زبان شناسی ها آثار آن را نشان مى‏دهد که تا چه اندازه با سیاست هاى سلطه گرانه و قدرت مندانه غرب در این زمینه عجین است. من یکى دو جمله از مقدمه کتاب شرق‏شناسى را مى‏خوانم و سپس به این مقوله که بیان کردم، باز خواهم گشت و استنباطى را که در این باره دارم، بیان خواهم کرد. «شرق‏شناسى براى تعیین استراتژى خود همواره به صورت ثابتى به این برترى موقعیت خویش که در همه روابط غربی ها را نسبت به شرق در موقع نسبتا بالاترى قرار مى‏دهد که هرگز دست بالاى خویش در همه امور را از دست ندهند، تکیه مى‏کند و چرا باید غیر از این باشد، به خصوص ضعف استیلاى خارق العاده اروپایی ها را از اواخر دوره رنسانس تا زمان حاضر در پیش رو داریم.» این قسمتى از بحثى است که در این کتاب مطرح مى‏کند. او گفتمانى را که تحت عنوان شرق شناشى مطرح مى‏شود، نشان مى‏دهد که تا چه اندازه با بافت و ساختار و تصمیم گیری ها و سیاست هاى غرب آمیخته است و این هم چیزى نیست که در یک دولت در مورد آن تصمیم‏گیرى شود. او مى‏گوید که این گفتمان و روابط قدرت در همه بخش ها و اجزاى تمدن غربى وجود دارد و خودش را در همه نهادها و اذهان جایگزین کرده و در آن جا حاکم مى‏کند. ادوارد سعید بعد از اشغال لانه جاسوسى کتاب جالبى نوشته که متاسفانه ترجمه نشده است. ایشان در آن کتاب مى‏گوید که چطور وقتى که غرب در رابطه با انقلاب اسلامى احساس خطر مى‏کند، به طور خودکار گفتمانى وسیع در جهان ایجاد مى‏کند تا آن اندازه که حتى خودشان هم باور مى‏کنند به این عنوان که انقلاب اسلامى خشن و جنگ جو و متعلق به گذشته است و یا سیاست هایى دارد که با ارزش هاى انسان امروزى نمى‏خواند و همچنین نشان مى‏دهد که چقدر این فکر به طور گسترده در سطح جراید و رمان ها و فیلم ها و نوشته‏هاى گوناگون آن ها مطرح است. بله، ما بر این اساس و تحلیل وسیعى که او انجام مى‏دهد، مى‏توانیم سلمان رشدى و کتابى را که او نوشته، در مسیر همین انگیزه و گفتمان در غرب بدانیم. غرب نیازمند ساختن چنین تصویرى از اسلام و انقلاب اسلامى است. این همان چیزى است که ما باید نسبت به آن حساس باشیم. آن چیزى که به بحث ما مربوط مى‏شود، این است که این گفتمان شرق‏شناسى متاسفانه مثل یک کالاى وارداتى طرفدارانى دارد. خود این فرد که یک مسیحى فلسطینى است که به غرب رفته و متفکر است، عنوان مى‏کند که غرب یک دسته افراد گماشته و وابسته و عاشق خود را در شرق دارد که همان استدلال و تحلیل و برنامه‏ها را براى شناخت کشور خودشان عرضه مى‏کنند. نتیجه آن که در گفتمان هایى از این قبیل که بو و رنگ شرق شناسانه دارد، ما باید به دنبال روابطى باشیم که هدف آن و یا نتیجه آن ایجاد سلطه غرب و استمرار این سلطه است. در داخل گفتمان توهم توطئه هم چنین چیزى هست. یعنى مایه‏اى از شرق‏شناسى! به طور مثال در بخشى از این مقاله گفته شده، اصلا هنگامى که ایران به وجود مى‏آید، در مقابل آن انیرانى هم به عنوان مخالف ایران به وجود مى‏آید. همین طور این توطئه‏ها را ردیف مى‏کند تا به این جا مى‏رسد و عنوان مى‏کند که در جامعه فعلى ما هم کشور ایران و ملت ما اسیر چنین اندیشه هایى است. خوب، از این نوع استدلال همه چیز مى‏تواند بیرون بیاید. اگر بگوییم ایرانى بوده، انیرانى بوده است و چنین استنباطاتى هم براى آن ردیف کنیم، نتایج دیگرى هم مى‏توانیم از آن بگیریم. اگر دقت کنیم، در این نوع استدلال منطق شرق شناسانه دیده مى‏شود. به همین دلیل برداشت من این است که این گفتمان یعنى گفتمان «توهم توطئه» مورد حمایت غرب و دوستان غرب است. عموما این گفتمان به صورت افراطى از سوى افراد و گروه هاى حاشیه‏اى انقلاب مطرح مى‏شود و توسط آن ها ترویج مى‏شود. من در خصوص دلایل تاریخى بر رد این موضوع بحثى ندارم و آن موضوع جداگانه است که در مقالات و نوشته‏هاى دیگرى خواهد آمد و دیگران این کار را بکنند و بنده بیشتر به جنبه کاربردى این قضیه خواهم پرداخت که فوق العاده مهم است. من مى‏خواهم این مسئله را مطرح کنم که اگر ما قبول کنیم که عملا آن چیزى که ما در مورد غربی ها - مخصوصا قدرت هاى بزرگ - فکر مى‏کنیم که توطئه است و این ها مى‏گویند توهم توطئه است و توطئه نیست، چه اتفاقى در انقلاب مى‏افتد؟ یعنى اگر این فکر همگانى شود، اثر آن در سیاست داخلى و خارجى و اقتصاد و مسائل فرهنگى ما چگونه خواهد شد؟ این همان نکته بسیار مهمى است که مى‏خواهم عرض کنم. اهمیت دیگر این گفتمان آن است که این فکر در نقطه مقابل اندیشه حضرت امام (ره) است. شما هیچ صفحه‏اى از کتاب صحیفه نور را ورق نمى‏زنید، مگر این که توجهى به توطئه خارجى و توطئه ابرقدرت ها در آن نشده باشد. خوب، این هم یک تناقض است. من نمى‏خواهم بگویم که به این دلیل این فکر بجاست، بلکه مى‏خواهم بگویم که اهمیت این قضیه تا چه اندازه زیاد است. همه مى‏دانیم که یکى از انگیزه‏هاى بسیار قوى ملت ما در انقلاب، اعتراض به حضور بیگانگان و سلطه آنها و تجربه‏اى بود که در چند صد سال گذشته در این زمینه داشتند. اگر این فکر در آن موقع مطرح بود و جا مى‏افتاد، ما هم انقلابى کلا نداشتیم. هر چند که انقلاب رهبرى مى‏داشت و خوب عمل مى‏شد، اگر مردم احساسى نسبت به توطئه‏هاى بیگانگان نداشتند، یکى از انگیزه‏هاى نیرومند خودشان را در مقابله با رژیم سابق از دست مى‏دادند و من مى‏خواهم بگویم که بعد از انقلاب نیز چنین است که اگر این گونه فکرى جا بیفتد که از خارج از کشور توطئه‏اى نیست و همه این ها توهم است، چنین آثارى خواهد داشت. به همین دلیل به نظر من تلاش براى عمومیت دادن این فکر، مشکوک به نظر مى‏رسد. بیشتر شبیه به گفتمان هاى علمى صادر شده و منطبق بر یک روابط قدرت و با تایید کننده روابط قدرتى که به نفع اروپاست، به نظر مى‏آید تا یک بحث اصولى و علمى. بنده پاراگراف دیگرى از مقاله یک نویسنده دیگر را در این مورد مى‏خوانم و سپس به بحث اساسى خود برخواهم گشت. این فرد هم یک مورخ متمایل به حزب توده است. او درباره توهم توطئه مى‏گوید: «این تئاتر در ایران صحنه‏اى است که بازیگران آن از سوى قدرت هاى خارجى کنترل مى‏شوند و نقشى که به عهده گرفته‏اند و کلماتى که بر زبان مى‏رانند، از خارج تعیین شده است. این قدرت هاى خارجى گویا قادر مطلق و کاملا مسلط و واقف به همه جزئیات هستند و همه حرکت هاى روى صحنه به فرمان آن ها صورت مى‏گیرد. بازیگران آن، ایرانیانى که در صحنه سیاست اند، فقط مثل عروسک خیمه شب بازى دست‏آموز و دست به فرمان نیروهاى خارجى عمل مى‏کنند. آن چه روى مى‏دهد، نه از روى تصادف و نه برحسب ابتکار لحظه‏اى و نه از اراده مستقل افراد نتیجه مى‏شود. همه چیز از قبل طراحى شده و نمایش نامه روى کاغذ آمده و کارگردان و مولف اصلى آن، همان قدرت هاى خارجى، سرنخ ها را به دست دارند. با این دیدگاه، کارى که براى تفسیرگر سیاسى مى‏ماند، این است که معلوم کند کدام قدرت خارجى، کدام بازیگر روى صحنه را در اختیار خود دارد. من این شیوه تفکر را شیوه پارانویایى در فرهنگ سیاسى ایران نام گذاشته‏ام.» همه این نویسندگان، این طرز فکر را به همه ملت ما عمومیت مى‏دهند و مى‏گویند که چنین تفکرى در ایران هم وجود دارد و بلافاصله نتیجه نهایى این است که ما این تفکر را باید از بین ببریم و عملا این نوع فکرها را توهم توطئه تلقى کنیم. نتیجه‏اى که به دست مى‏آید، چیست؟ اولا در زمینه سیاست خارجى و امنیت ملى ما، اعتماد و حسن ظن به سیاست میان دولت ها و ملت ها باعث خواهد شد که بتوانیم جهت گیری هاى تازه‏اى پیدا کنیم، در حالى که امروزه هم در غرب ماکیاول به عنوان بزرگترین فیلسوف سیاسى تلقى مى‏شود و کتاب ها و نوشته‏هاى او مورد نقد و بررسى قرار مى‏گیرد و هیچ تئورى سیاسى اى وجود ندارد که اشاره‏اى بدان نکرده باشد و کتاب او پایه بسیارى از نوشته‏هایى است که پایه عمل قدرت هاى بزرگ و سیاست مداران کشورهاى غربى است. مثل کتاب مهم مورگنتا با عنوان «سیاست بین ملت ها» که به فارسى هم ترجمه شده است و امروزه حتى «پسامدرن ها» نیز او را فیلسوف پست مدرن قلمداد مى‏کنند. این فردى است که عالم سیاست را مبتنى بر «قدرت و خدعه» مى‏داند در حالى که خود غربی ها چنین پایه‏اى را براى سیاست هاى خود پذیرفته‏اند و قبول دارند و تمام سمینارها و تحلیل ها و استراتژی هاى ملى خود را که ترسیم مى‏کنند، بر مبناى اصالت همین «قدرت» پایه ریزى مى‏کنند و ما مظاهر آن را در جهان و حتى همین امروز در خلیج فارس مى‏بینیم. آیا این گفتمان که القا مى‏کند آن چه در جهان سیاست و روابط بین الملل حکم فرماست «خدعه و قدرت» نیست، نوعى خوش باورى و گشودگى را در گارد و حفاظ و سیستم ایمنى ملت ما ایجاد نخواهد کرد؟ این تنها یکى از آثار قبول شدن این فکر است که ما فرض کنیم توطئه‏اى نداریم، بلکه توهم توطئه را قبول کنیم. بعد از فروپاشى شوروى که طبیعتا پیمان ورشو از بین رفته و دلایل وجودى ناتو هم از بین رفت، قاعدتا این پیمان نظامى هم در غرب باید از بین مى‏رفت. ولى نه تنها شاهد از بین رفتن ناتو نبودیم، بلکه شاهد پیشروى ناتو به سمت مرکز اروپا بودیم. هم اکنون شاهد پیشروى آن به سمت مرزهاى خودمان در آسیاى مرکزى، قفقاز و و ماوراى قفقاز هستیم و بعضی ها نفوذ نیروهاى ترکیه در شمال عراق را به عنوان «نفوذ ناتو» به قلب سرزمین هاى اسلامى تعبیر مى‏کنند. اگر ما به این سمت رانده شویم که بگوییم در روابط با غرب دچار اغراق هستیم و توطئه‏اى در کار نیست و این ها «توهم توطئه» است، باید چشم خود را بر این تهدیدات و خطرها ببندیم و آن ها را به مسائلى حقوق بشرى و انسانى تعبیر کنیم که غرب در پى رسالتى است که در این زمینه دارد. فرضا صدام را مى‏خواهد آدم بکند یا اقتصاد جهانى را بر پا نگه دارد و صلح را تامین کند که البته مى‏توانیم آثار مخرب این فکر را در تصمیم گیری ها، دیپلماسى و روابط خودمان با خارج حدس بزنیم. اگر ما توطئه را «توهم» تلقى کنیم، بلافاصله حساسیت ما نسبت به اوضاع پیچیده‏اى که ما را در منطقه و این حساس ترین و بحرانى‏ترین نقطه جهان محاصره کرده، از بین خواهد رفت. الان در کنار ما افعانستان وجود دارد با تمام آن مسائلى که دامن گیر آن است. پاکستان هست که در آن هر روز عده‏اى را مى‏کشند و بین شیعه و سنى و جناح هاى مختلف درگیرى وجود دارد. به خلیج فارس که برمى گردیم، مى‏بینیم تا به حال خلیج فارس این تعداد نیروى نظامى غربى را در خویش پذیرا نبوده است. به سمت غرب که برمى گردیم، عراق را مى‏بینیم و بالاتر از آن ترکیه است که آن جا را باز بحرانى مى‏یابیم. در جمهورى آذربایجان جاى پاى حرکت هاى اسراییل و آمریکا دیده مى‏شود. به آسیاى مرکزى که نگاه مى‏کنیم مى‏بینیم نزدیک مرزهاى ما تحولات و دگرگونی ها و تلاش هایى براى ایجاد جاى پا جهت آمریکا و اسراییل وجود دارد. وقتى احساس ملت ما و به تبع آن سازمان ها و ارگان هاى تصمیم گیر دولت ما این باشد که دچار «توهم توطئه» هستیم و جهان، جهان امنى براى سخن گفتن و عمل کردن و ایجاد روابط دوستانه و حتى برادرانه است، طبیعى است که آن حساسیت را نسبت به این خطرها و تهدیدات از دست خواهیم داد و در عمل به نقطه‏اى خواهیم رسید که نخواهیم توانست موقعیت مناسب خودمان را به عنوان یک نظام قدرتمند در مقابل این خطرات عظیمى که ما را تهدید مى‏کند، همچنان که تا به حال حفظ کرده‏ایم، حفظ بکنیم. حال مى‏توانید حدس بزنید که این مسئله تا چه اندازه مهم است. بنده خاطره‏اى در این مورد دارم که نشان مى‏دهد این مسئله تا چه اندازه در سطح جهان مهم است و این نظریه و بحث «توطئه و توهم توطئه» تا چه اندازه مى‏تواند خطرناک باشد. بنده بعد از دوران مسئولیت خود، سفرى به ژاپن داشتیم که در این سفر به یک شهر تحقیقاتى در حوالى توکیو رفتم و از بخش تحقیقات کشاورزى آن جا بازدید کردم. با رئیس آن موسسه که پیرمردى متخصص کشاورزى بود صحبت مى‏کردم. از او پرسیدم: شما چقدر هزینه تحقیقات کشاورزى مى‏کنید؟ گفت: 23 میلیارد دلار. بعد بحث هاى دیگرى هم داشتیم و از جمله آن که سوال کردم: با این تراز مثبت در پرداخت هاى خود و اضافه‏اى که در صادرات خود دارید و ارز زیادى که به دست مى‏آورید و حتى به دنبال این امر هستید که در جایى سرمایه گذارى کنید، با صرف اندکى از این درآمدهاى سالانه خود مى‏توانید تمام غذاى کشور خود و کبودها را تامین کنید. پس چرا به دنبال این تحقیقات هستید و 23 میلیارد دلار هزینه مى‏کنید؟ چون با دو سه میلیارد دلار مى‏شود ژاپن را پر از کالاهایى چون برنج و حبوبات و محصولات غذایى دیگر کرد، به طوری که به هیچ عنوان احتیاجى به خارج نداشته باشد. همین پیرمرد که فردى سیاسى هم نبود گفت: شما به جغرافیاى ما نگاه کنید. ما یک جزیره هستیم. اگر یک روز محاصره شدیم چه؟ توجه کنید! ژاپن کشورى است متحد غرب و یکى از نیرومندترین اقتصادها را دارد و هیچ نوع بحرانى آن را تهدید نمى‏کند و هیچ نوع مسئله نظامى در آن وجود ندارد. در ذهن فردى که به تحقیق در زمینه کشاورزى پرداخته، این مسئله وجود دارد. مقایسه‏اى مختصر بین آن طرز فکر و نظریه «توهم توطئه»، توطئه‏اى را در پس اشاعه این طرز فکر القا مى‏کند! این نظریه در جهان پرآشوب و پر خطر خاورمیانه و جهان اسلام به ما توصیه مى‏کند که خوش بین باشیم و با این فکر که ان شاءاللّه توهم است و توطئه‏اى در میان نیست، چشم خودمان را به روى اهداف قدرت هاى بزرگ در منطقه ببندیم و لبخندهاى آن ها را باور کنیم. قبول این گفتار و جا افتادن آن، زمینه را براى فعالیت مجدد فراماسونرى در کشور ما فراهم خواهد کرد؛ در بعضى از اصلى‏ترین مقالاتى که در زمینه توهم توطئه نوشته شده، گفته مى‏شود: «فراماسونرى این قدرها هم که مى‏گویند بد نیست و این قدرها خیانت نکرده است و این هم جزء توهماتى است که در این زمینه داریم.» جا اتفادن نظریه «توهم توطئه» حساسیت ما را در مقابل اسراییل از بین خواهد برد. من از این مقاله‏اى که مقدمه آن را در ابتداى بحث خواندم، بخشى راجع به اسراییل جدا کرده‏ام تا بدانید ما با چه مسئله‏اى رو به رو هستیم و چقدر مهم است. در آخر این مقاله نوشته شده است: «متاسفانه محافل ایرانى، علاقه و توجه لازم به بررسى و شناخت سیاست اسراییل را ندارند. اسراییل تا سال 1982 به پیروى از سیاست خارجى بن گورین، ایران را همراه ترکیه و حبشه، با هر گونه نظام سیاسى دوست اسراییل مى‏دانست و عراق را دشمن اصلى. بنابراین طبیعى بود که در اوایل جنگ ایران و عراق، مایل به کمک ایران باشد و در ماجراى «ایران - کنترا» وارد شود. اما در جریان مبارزه شیعیان لبنان و راندن آمریکا و اسراییل از بیروت، رفته رفته شیعیان و ایرانیان به عنوان دشمن اصلى اسراییل دانسته شدند.» همین طور در ادامه بحث توصیه مى‏کند: «اگر ما فکر خودمان را تعدیل کرده و این طور فکر کنیم که اسراییل توطئه‏اى در سر ندارد و در این زمینه فعال نیست، مى‏توانیم با آن ها رابطه داشته باشیم و دشمنى اسراییل را با خودمان از بین ببریم.» آثار قبول چنین نظریه‏اى فقط در زمینه سیاسى نیست، بلکه در زمینه مسائل اقتصادى نیز موثر است. توجه کنید که بسیارى از اصول قانون اساسى ما، به خصوص در بحث هاى اقتصادى، بر پشتوانه‏هاى سیاسى و تاریخى و وسیعى مبتنى است: اصول 43 و 44 قانون اساسى در مورد تجارت خارجى و سه بخش تعاونى، دولتى و خصوصى؛ اصل 80 و 81 قانون اساسى در مورد شرایط وام گرفتن از خارج و یا مسئله امتیازاتى که نمى‏توانیم آن ها را به خارجی ها بدهیم و امثال این ها. مى‏توان اذعان داشت که بحث‏هاى مجلس خبرگان اول به هیچ وجه جنبه اقتصادى نداشتند و بیشتر دلایلى که براى این نوع تصمیم گیری ها در آن زمینه ابراز شده، ناشى از یک تجربه تلخ دویست ساله است. ما قبل از انقلاب اسلامى یک سیاست گشودگى نسبت به غرب داشتیم. سیاست رسمى دولت هاى ایران قبل از انقلاب و بعد از جنگ هاى ایران و روس به این سمت متمایل شده است که دروازه‏هاى کشور را به سمت دولت هاى بزرگ باز کنند. بعضى مى‏گفتند به سمت شرق و بعضى هم به سمت غرب، ولى در این مسئله اتفاق نظر بود. افرادى هم بوده‏اند که با این سیاست ها مخالف بودند. افرادى مثل امیرکبیر مخالف نفوذ و حضور بیگانگان بودند. یا در جریان نهضت ملى شدن نفت، دوران مختصرى را داریم که با این فکر مبارزه مى‏شود. ولى مجموع سیاست هاى رسمى کشور ما طى 200 سال گذشته گشودگى دروازه‏ها به سمت سیاست ها و اقتصاد غربى بوده، که البته نتایج تلخى را هم در این زمینه دیده و لمس کرده‏ایم. خوب نتیجه آن سیاست ها هم، همین انقلاب شده یعنى اگر چنین سیاست هایى نبود که ما به انقلاب اسلامى نمى‏رسیدیم! انقلاب پیروزى ایده‏هاى دیگر و جدید بر آن فکر - یعنى گشودگى کامل مقابل غرب و شرق است - انقلاب رابطه منطقى با جهان و رابطه مبتنى بر حفظ استقلال کشور و رابطه‏اى را که در آن منافع ملت ها در نظر گرفته شده باشد، قبول مى‏کند. رابطه مبتنى بر واقع بینى را که همان دیدن خدعه و مکر و قدرت در روابط بین المللى است قبول مى‏کند. انقلاب با روابط بین الملل ساده برخورد نمى‏کند و ان شاءاللّه بعدا همین خواهد بود. انقلاب اسلامى به دنبال انزوا نیست. دنبال انضباط در روابط و واقع بینى در این زمینه است. ولى انقلاب گشودگى را به سوى غرب یا شرق قبول نمى‏کند. در عین حال آن فکرى که در انقلاب پیروز مى‏شود، درست جهت مخالف آن چیزى است که در 200 سال گذشته اتفاق افتاده است، یعنى دروازه‏ها را مى‏بندیم و سیاست ها را به طور حساب شده برقرار مى‏کنیم و نسبت به تجارت خارج خود و نوع توسعه و الگوهاى اقتصادى که انتخاب مى‏کنیم حساس هستیم و این ها ناشى از این احساس ناامنى در جهانى است که به قول حضرت امام (ره) «قدرتهاى بزرگ چون گرگ هایى در یک شب سرد زمستانى هستند که رو به روى هم چشم دوخته‏اند تا اگر یکى به خواب برود آن دیگرى او را بدرد» و این بهترین تعبیرى است از روابط بین المللى که - على رغم پوشش لطیفى که روى این قضایا کشیده شده - در جهان حکم فرماست. خوب، مى‏بینید که این دو طیف دید و نگرش کاملا با هم فرق مى‏کند و دید دوم که در انقلاب مطرح مى‏شود، دیدى نیست که روابط را نقض و ارتباط را قطع کند و به دنبال تشنج زدایى نباشد و نخواهد رابطه‏اى منطقى با جهان برقرار کند و نخواهد از سرمایه‏ها و تکنولوژى و امکاناتى که ساخته و پرداخته همه بشریت در روى زمین است استفاده کند. بلکه بحث بر سر این است که رفتن به این سمت را با هوشیارى و مراقبت و با این باور که جهان، جهان ناامنى براى ایجاد ارتباط بر اساس خوش باورى است، انجام مى‏دهد. در زمینه اقتصاد بعد از انقلاب عده‏اى صاحب نظر پیدا مى‏کنیم که به خاطر خوش بینى زیاد به غرب و این که احساس مى‏کنند راجع به توطئه‏هاى خارجى توهم داریم، اصول را کم کم فراموش مى‏کنند. یکى از برادران انجمن اسلامى در این جا بحثى در مورد عدالت اجتماعى کردند. من گمان مى‏کنم که بخشى از بحث ها، به همین قضیه برمى گردد. کسانى که نظر مى‏دادند سیاست هاى تعدیل اقتصادى در کشور ما بهترین سیاست هاست و مبلغ آن بودند و هستند، در عمل کسانى هستند که به جنبه‏هاى سیاسى و کلان اقتصاد و ارتباط آن با سیاست هاى بین المللى و تهدیدهایى که ما در منطقه در پیش داریم، توجه نمى‏کنند. البته امروزه دلایل بیشترى در دست داریم که با این نظریات مخالفت بکنیم و دلیل و برهان بیاوریم که پرداختن به این نظریات تا چه اندازه خطرناک است. یعنى با همین قبول توهم توطئه و نه توطئه، ناگهان چشم باز مى‏کنیم و مى‏بینیم که در کام وام هاى سنگین افتاده‏ایم یا در چنبره الگوهاى توسعه‏اى که در پشت آن قدرت هاى خارجى قرار دارند که مى‏تواند بزرگ ترین ودیعه و هدیه‏اى که از انقلاب دریافت کرده‏ایم، یعنى «استقلال» ما را در معرض خطر قرار دهد. خاور دور را نگاه کنیم. بعضى از صاحب نظران اقتصادى روى حسن نیت در سازمان هاى مختلف بحث مى‏کردند و الگوى کره و اندونزى را براى ما توصیه مى‏کردند. آن ها جزء مطالبى که به طور مرتب در مقابل ایده‏هاى دیگر مطرح مى‏ساختند این بود که شما به خاور دور نگاه کنید که چگونه رشد کردند وقتى دروازه‏هاى خود را به سوى سرمایه‏هاى خارجى باز کردند و چگونه قدرت پیدا کردند. و دیدیم که در ماه هاى اخیر غرب چگونه با حرکتى سیاسى و اقتصادى این کشورها را به زانو درآورد و در عرض چند هفته قدرت خرید مردم را به نصف و حتى در بعضى کشورها چون اندونزى به کمتر از آن تقلیل داد و همه این کشورها را به سمت ورشکستگى پولى و مالى و سیاسى راند و سرانجام فرامین و دستورات صندوق بین المللى پول و بانک جهانى را به آن ها دیکته کرد و بیش از پیش آن ها را در محاصره نفوذ قدرت خود قرار داد. آیا مى‏توان گفت که در جهان توطئه‏اى نیست و توهم است؟ اتفاقا اخیرا رهبر یکى از این کشورهاى خاور دور در صحبتى اشاره کرد که جهان جاى امنى براى سخن گفتن نیست. یعنى ما چند کلمه زیادتر در مورد استقلال خود سخن گفتیم و آمریکا ما را ادب کرد! این سیاست ها مى‏تواند چنین خطرهایى را ایجاد کند. یعنى خطر از بین رفتن استقلال! من گمان مى‏کنم بخشى از شیفتگى ما در برابر این گونه راه حل ها و الگوها از این امر نشات مى‏گیرد که ما قدرتى پیدا کرده‏ایم و نظام پابرجایى ایجاد کرده‏ایم و خطرات بزرگى را از سر گذرانده‏ایم و به خودمان اطمینان کرده‏ایم و در این اطمینان، احساس مى‏کنیم که ممکن است توطئه‏هاى بیگانگان نسبت به ما کم شده یا آن گونه که اوایل انقلاب فکر مى‏کردیم - که این ها قدرت دارند و خطرناک هستند - الان دیگر این چنین نیستند. یا بر ما نمى‏توانند مسلط باشند. راجع به تهاجم فرهنگى، مساله روشن است و بنده نمى‏خواهم بحث کنم. کافى است جامعه را در نظر بگیرید و فکر کنید که قبول کنیم این بحث هایى که راجع به غرب، آمریکا و اروپا مى‏کنند، همه این ها توهم است و توطئه‏اى وجود ندارد و تهاجمى وجود ندارد. در این صورت معلوم مى‏شود تا چه اندازه فرهنگ، آموزش عالى، باورها و اعتقادات ما دچار دگرگونى خواهد شد. ما در اول انقلاب افرادى داشتیم - الان هم داریم - که هدف خودشان را آن چنان بالا مى‏گرفتند که به کمتر از «لقاءاللّه» تن در نمى‏دادند. رزمندگان و افراد حزب اللهى و نهادى و انقلابى ما براى خودشان چنین هدفى را قرار داده بودند. حال به جاى این باورهاى مقدس باید به اصالت لذت و مصرف گرایى که دو مشخصه جوامع امروز غربى هستند رو بیاوریم. به خصوص اگر این موضوع را در کنار سیاست هاى اقتصادى تعدیلات بگذاریم که مبتنى بر چنین اندیشه و توسعه دهنده آن است. طبیعتا همین سئوالى که آن ها مطرح مى‏کنند و ارزش هایى که آن ها مطرح مى‏کنند، یعنى «اصالت لذت» و مصرف گرایى در جامعه خودمان رواج پیدا خواهد کرد. آن سیاست ها اعم از اقتصادى و فرهنگى منجر به این خواهد شد که همان شعارهایى که در غرب مطرح است، در این جا هم مطرح شود، منتها با یک تناقض! غرب با قدرت مالى و اقتصادى اى که دارد، وقتى اصالت لذت و مصرف را مطرح مى‏کند، قدرت پاسخگویى به آن را دارد. میکده‏ها، عشرتکده‏ها، سینماها، ماهواره‏ها، کالاهاى مصرفى، تامین اجتماعى و نان کافى را دارد و به قیمت چپاول همه دنیا مى‏تواند قشرهاى محروم نداشته یا در حداقل داشته باشد، یا طبقات میانى چاق و فربهى داشته باشد و حتى فاصله طبقاتى را در کشورهاى خود به اندازه‏اى قابل قبول برساند. مشکلى که ما داریم این است که اگر این شعارها و ارزش ها مطرح شود، عملا نخواهیم توانست پاسخگوى مقتضیات اعمال چنین سیاست هایى باشیم. یعنى افق انتظار ملتمان را به سمت مصرف، اصالت لذت، بهره مندى هر چه بیشتر از جهان و بهره مندى از هر چیزى که بشر خلق مى‏کند و چیزهایى که از غرب مى‏آید، باز مى‏کنیم. در حالى که نه سرمایه ما، نه قدرت ما، نه ارز ما و نه اقتصاد ما قدرت پاسخگویى به این افق انتظار را ندارند. در این جا یک شکاف بین افق انتظارى که در قشرهایى از مردم ایجاد کرده‏ایم و توانایی هایى که براى ارضاى این انتظارها داریم پدید آورده‏ایم و پایه بسیارى از تناقض ها، نابسامانی ها و ناآرامی ها مى‏تواند در این شکاف پنهان باشد که باید از آن احتراز کنیم. مواد بسیار دیگرى هست که از آن ها رد مى‏شوم؛ چون مى‏خواهم از بحث نتیجه‏گیرى کنم. اگر مقوله «توهم توطئه» را به این ترتیب تلقى کنیم که دچار افراط نشویم، کار مفیدى است و من اصلا نمى‏خواهم در این مورد صحبت کنم. این همان چیزى است که از اول انقلاب حضرت امام (ره) فرموده‏اند. در صحیفه نور دائما همه نیروهاى انقلابى ما را به عمل مى‏خوانند، نه به غیر عمل. همه را به انقلاب مى‏خوانند، نه گریز از انقلاب. همه را به مبارزه و فعالیت و درگیرى و نوآورى و خلاقیت مى‏خوانند، نه به این صورت که «تکلیف و سرنوشت شما از خارج القا مى‏شود و در نتیجه باید منفعل باشید و منتظر سرنوشت باشید»! چنین چیزى نداریم. اگر مختصرش در تایید این فکر باشد، مى‏توانیم آن را توجیه کنیم. ولى مقالات اصلى و نوع تبلیغى که در آن مى‏شود این هدف را تعقیب نمى‏کنند. در مقابل آمریکا و قدرت هاى خارجى، آن ها دائم مى‏گویند ما در مورد غرب و آمریکا و اسراییل دچار توهم توطئه هستیم و در واقعیت بیرونى توطئه‏اى نیست و شما آسوده‏اید. من این را به ورود ویروس هایى به بدن که قدرت ایمنى آدم را از او سلب مى‏کند، تشبیه مى‏کنم. وقتى ویروس «اچ.آى.وى» وارد بدن مى‏شود، انسان در مقابل یک ذکام هم آسیب‏پذیر مى‏شود و ممکن است در مقابل یک سرماخوردگى جان ببازد و در مقابل همه نوع امراض، در معرض خطر قرار گیرد. یعنى وقتى سیستم ایمنى فرو ریخت. عملا بدن نخواهد توانست به طور خودکار در مقابل انواع باکتری ها، میکروب ها، مسائل محیطى و آب و هواهاى گوناگون مقاومت کند. جامعه‏اى که در این جهان پرآشوب و در برابر قدرت نمایى قدرتمندان، احساس آشوب نکند و به این فکر کشیده شود که «این ها توهم است»، در وهله اول سیستم ایمنى خودش را از دست خواهد داد. او در مقابل هر توطئه و تهدید کوچکى در آینده، در معرض خطر قرار خواهد گرفت. یک بحران شبیه افغانستان یا عراق یا خلیج فارس یا در مرزها، و یا یک بحران داخلى همچون اعتیاد و هر چیزى دیگرى مى‏تواند اعتماد به نفس او را از بین ببرد و او را دچار مشکلات اساسى بکند. شبیه بوکسورى که او را داخل رینگ مى‏اندازیم و به او مى‏گوییم: «نترس، رقیب بر اساس قرار داد قبلى، ضرباتش را بر تو وارد خواهد کرد.» به این ترتیب گارد او را باز مى‏کنیم. فردى که با چنین حالت خوش بینانه‏اى وارد رینگ بوکس شود، طبیعى است که له خواهد شد و از بین خواهد رفت. در خصوص روابط بین المللى هم حساسیت به توطئه بیگانگان یک سیستم ایمنى است که ملت ما در ظرف دویست سال تجربه خون و آتش و خدعه خوردن و مکر دیدن و خیانت هاى متوالى تحمل کردن، به دست آورده است. این تجربه به بهاى کم به دست نیامده است. بر سر این مساله امیرکبیرها و قائم مقام‏ها را از دست داده‏ایم. به بیراهه کشیده شدن انقلاب مشروطه را داریم و دوران دیکتاتورى رضا شاه و محمدرضا را در این کشور داریم. ما در این کشور نفوذ آمریکا و مستشاران آمریکایى و غارت سرمایه‏ها و ثروت هاى ملتمان را داشتیم. ما در دویست سال گذشته هر لحظه تحقیر شده‏ایم و به ما سیلى زده‏اند و ما را در جهان تحقیر کرده‏اند. طبیعتا در این مدت یک سیستم ایمنى در درون خودمان ایجاد کرده‏ایم که نتیجه این رنج ها و دشواری ها و شهید دادن ها و مقاومت کردن هاست. ما الان با این فرضیه، این توصیه را مى‏کنیم: «این سیستم ایمنى و این تجربه تاریخى را از بین ببرید. شما بر تجربه تاریخى 200 سال گذشته تکیه نکنید و در این زمینه واقع بین نباشید.» بنده مسئله نگاه به توطئه‏هاى خارجى را به عنوان یک نظر افراطى تلقى نمى‏کنم. عین واقع بینی تلقى مى‏کنم و عدول از آن به معناى سرنگون شدن و رفتن به مصاف خطرهاى بزرگ است. همان طور که اشاره کردم، این مسئله به هیچ وجه با برقرارى روابط خلاق و قدرت مندانه با تمام جهان تناقض ندارد. بحث بر سر نوع دید و نگرش به مسائل است. براى این که بحث را تمام کنم، دو سه جمله از دو شخصیت مى‏خوانم. یکى نماینده فکرى که آن را سیاست رسمى 200 سال گذشته مى‏دانم و دیگرى چند نقل قول از حضرت امام (ره). اولین جمله را از میرزا ملکم خان نقل مى‏کنم. وقتى این مطلب را بخوانم خواهید دید که این فکر خیلى غریب به نظر نمى‏آید و مربوط به یک فرد نیست، بلکه پایه سیاست اقتصادى و سیاسى ما در 200 سال گذشته است که بر چنین تصورى از جهان استوار بوده است. «سبب عمده عداوت و نفرت ملل فرنگستان نسبت به دول آسیا، این است که مى‏گویند: دول آسیا یک قسمت ممتاز کره زمین را به واسطه عدم امنیت مالى و جانى، غرق دریاى ذلت و ننگ بنى آدم ساخته‏اند. دول فرنگستان به واسطه همین علوم، امنیت مالى و جانى و ضبط و تصرف کل ممالک آسیا را حق آسمانى و وظیفه حقه خود قرار داده است. دول بازرگان اروپا نمى‏توانند آسیا را در حال رکود و عقب ماندگى باقى گذارند، زیرا پیشرفت آن ها به توسعه و ترقى تمام قسمت هاى جهان بستگى دارد. به همین دلیل دول اروپا صمیمانه خواهان پیشرفت ایران مى‏باشند. ملل فرنگستان در ممالک ما هیچ کار و مقصودى ندارند مگر ازدیاد آبادى و توسعه تجارت دنیا. بقاى کشورهاى عقب مانده براى اروپا غیر قابل تحمل است و هنگامى که یک دولت اروپایى یک کشور آسیایى را تصرف مى‏کند، به خاطر لذت پیروزى و غارتگرى نیست، بلکه بیشتر براى بازرگانى و سود متقابل است. از مالیات هند یک دینار عاید خزانه انگلیس نمى‏شود و بدین ترتیب از میان بردن کشورهاى عقب مانده را مى‏توان صرفا حکم عدالت و تقدیر الهى دانست.» این یک فکر است. در مقابل این فکر، این جمله را از حضرت امام (قدس سره الشریف) مى‏خوانم: «من نمى‏گویم تمدن اروپایى را نگیرید. آن چه آن ها مى‏خواهند به ما بدهند، تمدن نیست، بلکه چیزى است که ما را تباه مى‏کند که دروازه تمدن بزرگ به ما داد. ما از غرب بد دیده‏ایم. ما را تباه کردند.» این جمله حضرت امام (ره) است. باز یک جمله دیگر از آن فرد متعلق به دوره قاجار مى‏خوانم. چون این فکر، «تیپ» است. و هم اکنون هم نظایر آن را مى‏توان دید و نظریه توهم توطئه همین تیپ فکر را ایجاب مى‏کند: «از براى آبادانى ایران کمپانی ها را باید از خارج آورد. عقلاى ایران هنوز بر این عقیده هستند که کمپانی هاى خارجى ایران را خواهند گرفت. در این عقیده یک دنیا جهالت هست. حضور یک شرکت خارجى بیش از یک فرد خارجى براى ما ضرر و زحمت نخواهد داشت. اگر ایران بخواهد تنها و منزوى باقى بماند و مثل خیوه و بخارا مرزهاى خود را ببندد، ولى تازه بعد معلوم خواهد شد که باز هم از حمله و تجاوز مصون نیست زیرا یک دزد مى‏تواند حتى به خانه‏اى که خیلى خوب محافظت مى‏شود، داخل شود. در این صورت باید اولیاى دولت علیه راه هاى آهن، عمل معادن و بانک ها و جمیع کارها و بناهاى عمومى را بلا تردید محول به کمپانی هاى خارجى نماید.» در چند سطر بعد مى‏نویسد: «دولت ایران باید هر قدر مى‏تواند به کمپانی هاى خارجى امتیاز دهد. اعطاى این امتیازات نباید یک مرحمت و سخاوت تلقى شود، بلکه برخلاف، دولت ایران باید متشکر و خوشبخت باشد که شرکت هاى خارجى براى بهره بردارى در خاک او حاضر مى‏شوند و این حق‏شناسى باید حاکم بر جریان کلیه مذاکرات باشد.» خوب، شما در بن این فکر، به عوض این که به یک الگوى برخاسته از اقتضائات داخل کشور، توانایی ها، نیروى کار و خلاقیت کشور بربخورید، اساس را بر گشودگى کامل دروازه‏هاى کشور بر بیگانگان مى‏یابید و متاسفانه هستند کارشناسانى که افکار آن ها میرزا ملکمى است و نظیر او فکر مى‏کنند. معناى سخن بنده آن نیست که ما در ارتباط پولى و مالى با جهان قرار نگیریم. بحث دو دید کاملا متفاوت در این زمینه است. شما به این سرمایه‏ها چگونه نگاه مى‏کنید؟ چگونه به این طرح ها نگاه مى‏کنید و چه قصدى را پشت این ها مى‏یابید؟ او هر کس را که از دولت ایران یک امتیازى مى‏خواست، توصیه مى‏کرد و هم او مى‏نویسد: «دولت مى‏گوید: به من چند مى‏دهید؟ دولت اغلب اوقات صد قسم منفعت را از ایران در آن واحد محو مى‏کند. هیچ گونه منفعت فورى از یک امتیاز نباید توقع داشت زیرا رفاهى که خود به خود از آن حاصل مى‏شود، براى مملکت بى حد و اندازه است. در مورد منابع طبیعى دست نخورده، دولت نباید سهمى از منافع استقراض را مطالبه کند، زیرا به طور غیر قابل شناخت، منفعت آن به مملکت و مردم خواهد رسید.» خوب، این یک دید است. ما دید دیگرى داریم که باز از حضرت امام (ره) نقل کنم و بحث را خاتمه دهم. این به عنوان یک دید، یک راه حل، یک کلمه قصار که مى‏تواند در انواع مختلف سیاست ها به کار رود و بنده این سخنان را از ایشان پایه‏اى براى هر گونه ارتباط با قدرت هاى بزرگ مى‏یابم. ایشان مى‏فرمایند: «ملت هاى مسلمان باید اصل را بر دشمنى و فریب ابرقدرت ها با خود بگذراند، مگر آن که خلاف عینى و عملى آن را مشاهده و لمس و باور نمایند.» جمله آخر از ایشان این که: «شکست آمریکا از همه بیشتر بود، لذا دسیسه او هم بیشتر است.»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد