مجلس هفتم تمام شد. با کارنامهای از رفتارها و گفتارها! یک سال در تعامل با دولت خاتمی، که همدلی و هماهنگی و همراهی بود، و بدرقهای دوستانه و صمیمانه دولت اصلاحطلب برانداز! و سه سال جنجال و تذکرات و سؤالها و پیشنهادهایی که تعدادشان از "چندصد" هم بالاتر رفت، و نامهنگاریهای حداد عادل و ... نحوه عملکرد "اصولگرایانه" مجلس هفتم با دولت نهم و شخص رئیسجمهور را باقی گذارد!
چهرههای شاخصی چون دکتر توکلی، خوشچهره، افروغ، باهنر، سبحانی همه درد و غم خود را برای مردم و نظام اسلامی، بر سر احمدینژاد فرو ریختند، تا راستی و چپی را در "تیتر کردن" سخنان و تصمیماتشان برای روزنامهها و سایتها، "خوراک فربهکننده" بدهند!
البته همین آقایان در آستانه انتخابات مجلس هشتم به گونهای زیرکانه حامی سرسخت احمدینژاد شدند تا "قهر مردم" را به آشتی نسبت به خود تغییر دهند. خوشچهره و افروغ در این میان استثنا گردیدند. دومی شاید با نظرسنجی آن برنامه زنده تلویزیونی به خوبی دریافت که "هیچ اقبالی از سوی مردم ندارد." به همین جهت نامزد نشد و این امر هم کمک خوبی به خود وی بود و هم رحمتی برای مردم! اولی یعنی خوشچهره، با رفتن زیر عَلَم شهردار تهران و تشکیل فراکسیون مدیریت شهری در مجلس و جای گرفتن در لیستی که با منابع مالی و معنوی!! قالیباف تغذیه میشد، و به امید جمعکردن آرای بیشمار در سایه محبوبیت و مشروعیت بینظیر قالیباف در بین مردم، ناکامتر ماند!
و اینک مجلس هشتم به هر تقدیر در شرف آغاز به کار است، و مساله ریاست مجلس به عنوان یک "جایگاه قدرت" و نه "خدمت" در معارضه و مجادله قرار گرفته است. این پرسش که آیا حداد عادل یا لاریجانی، کرسی ریاست را به دست میآورند، هر چند برای تودههای مردم بیاهمیت است، اما برای چهرهها، احزاب، باندها، جریانها، در بیرون و درون کشور، یک مساله قابل تامل و نیازمند سرمایهگذاری است. از این رو باید در یک ارزیابی منصفانه لحاظ کرد:
1. کدامیک از این دو نفر برای ریاست مجلس نیکوترند؟
2. گزینه سوم قابل طرح است یا خیر؟
ابتدا به گزینه سوم نگاهی گذرا میشود. در این نگاه "اسامی" جایگاهی ندارند، زیرا حضور برخی چهرههای "فراجناحی" و "فراحزبی" در مجلس هشتم میتواند گزینه سوم را امیدبخش بنمایاند. اما از آنجا که آرای مجلسیان، متاسفانه پیرامون "تجمع حزبی" و جناحی است، و اقلیت اصلاحطلب یا کارشکن هستند، و یا لغزنده به سوی یکی از نامزدهای لغزنده جناح راست؟! گزینه سوم را در این شرایط نمیتوان مطرح کرد. اما ادعای وجود گزینههای سوم صالح و غیرجناحی در مجلس هشتم، واقعیتی است که رئیسمجلس را هر کسی که باشد "تحتالشعاع" قرار میدهد.
به هر روی ریاست حداد عادل یا لاریجانی، بحث دیگر و بنابر واقعیات عرصه سیاست، بحث اصلی است. به این دلیل اشاره به ویژگیها و مسایل پیرامونی هر یک از آنها در نتیجهگیری کارساز خواهد بود.
لاریجانی نامزد حزبی راستگرایان، ویژگیها و مسایلی دارد که میتوان برخی از آنها را چنین اشاره کرد:
مدیریت 10 ساله بر صدا و سیما، که هر چند قوت سیاسی را نمودار ساخت، اما به لحاظ فرهنگی، بسیار آفتزا بود. این حرکت 10 ساله بسترساز "بیفرهنگی" یا "فرهنگستیزی" ضرغامی جانشین او شد، که همچنان به سوی ناکجاآباد میتازد. آیا لاریجانی روحانیزاده و متدین، یک روشنفکر غربگراست!؟
مسایل نامزدی او در ریاستجمهوری، در یک بُعد به حزبیبودن وی مربوط میشود که در حمایتهای ریاست مجلس نیز همان احزاب و چهرههای غیرمقبول سیاسی سرسختانه او را حمایت میکنند. یعنی بار دیگر جبههبندی سیاسی انتخابات ریاستجمهوری دهم با همان پشتوانهها در عرصه ریاست بر مجلس، لاریجانی را پشتیبانی میکنند. آیا این نکته، مثبت است؟ و آیا این امر مقدمهای برای پریدن به یک پله بالاتر نیست؟ و بُعد دیگر به روش و منش خود او ارتباط دارد، که در ریاست بر مجلس و آرزوهای بعدی، تاثیرگذار خواهد بود. یعنی رفتارهای شخصی لاریجانی و ویژگیهای او بُعد دیگر و نکته قابل تأمل دیگر است! لاریجانی فرزند حضرت آیت الله آملی و داماد استاد شهید آیت الله مطهری است. متاسفانه در انتخابات ریاستجمهوری نهم، این شخصیتهای بزرگوار هزینه سیاسی شدند و در انتخابات مجلس نیز تا حدی از آنها بهرهوری شد!
به طور قطع این نکته اساسی در دعوت جامعه محترم مدرسین از وی به قم تعیینکننده بود. اما او در میدان سیاسی وسیعی که باز کرد و در آن مراجع عظیمالشأن و جامعه مدرسین را نیز هزینه نمود، شخص خود را مطرح کرد و ...
آیا نحوه ورود لاریجانی به عرصه نامزدی برای مجلس هشتم از این حیث قابل قبول است؟
لاریجانی یکی از خوششانسیهایش داشتن برادرانی است که هر یک در جایگاه علمی و سیاسی فعالیت دارند. از این روی او در ریاست بر مجلس، میتواند بهرهمندی خارج از مجلس را هم داشته باشد!
لاریجانی با قرار گرفتن در کنار نظامیان مستعفی، نوعی چالش فکری - سیاسی و ضعف عمل در میدان سیاست را با جریان فکری اسلام ناب ملت منتخَب احمدینژاد، به نمایش گذارد. محسن رضایی و قالیباف دو ضلع مثلثی بودند که لاریجانی ضلع سوم آن را تشکیل داد. آیا این نظامیهای مستعفی مورد قبول ملت هستند؟
آیا نحوه نگاه، رفتار سیاسی، امکانات مالی و دستهبندیهایی که "بیهویتی" این یکشَبه رجلسیاسی شدهها را مینمایاند، مورد طرد و قهر ملت نیست؟
آیا هر یک از این دو نفر "رضاخان" را قابل ستایش نمیدانند؟ لاریجانی چه وجه اشتراک فکری، سیاسی و اقتصادی با آنها دارد؟ استقبال اصلاحطلبان از ریاست مجلس لاریجانی، مطلبی دیگر میباشد.
ممکن است سادهاندیشان این امر را تخریب و تضعیف لاریجانی با هدفمندی سیاسی اصلاحطلبان بدانند. اما در تأملی کوتاه میتوان دریافت وقتی ناطقنوری و عسکر اولادی سران جناح راست حامی لاریجانی در نامزدی ریاستجمهوری آشکار و امروز؟ با سران حزب مشارکت و سران سازمان نامشروع مجاهدین مراوده صمیمانه و تعامل دارند، و اصولگرایان اصلاحطلبی از خیل نخبگان فرهیخته مانند محسن رضایی و قالیباف، مثلث خود را با لاریجانی تکمیل میکنند، استقبال اصلاحطلبان از ریاست لاریجانی بر مجلس، آشکار هم که نباشد، در عمل دور از انتظار نیست.
لاریجانی را در آخرین اشاره باید در دبیری شورای امنیت ملی دید. رفتار سیاسی او از نگاه آگاهان سیاسی به نحوی متمایل به دیپلماسی هاشمی و حسن روحانی بود تا دیپلماسی پیروز و عزتمند احمدینژاد. از این روی وی در مذاکرات پیدرپی با سولانا راهی میرفت که عاقبتی برای آن متصور نبود.
اما حداد عادل، گزینه چهار سال پیش راستگرایان حزبی موسوم به اصولگرا برای ریاست مجلس است. وی در مجلس ششم رئیس اقلیتی بود که "لب فروبسته" و "تعامل بهینه" با اصلاحطلبان برانداز را، در بیداد کودتای ناکام "یلتسینی" دنبال میکرد.
در سال نخست مجلس هفتم رئیس معقول، میانهرو یا همان اعتدالگرای مورد تاکید هاشمی رفسنجانی بود که با سعه صدر، تدبیر و نرمش اسلامی!؟ خاتمی و دولتش را تحمل و تدبر کرد و آنها را تا آخرین لحظات در پرتو عنایات صمیمانه خود قرار داد...
اما از روزهای آغازین ریاستجمهوری احمدینژاد، کاسه صبرش لبریز شد و در هیات یک رئیس مسؤولیتپذیر که گاه بیش از مسؤلیت قانونی احساس مسؤولیت میکند، وارد عمل شد. آیا به یاد نداریم نخستین میزبانی او را برای دکتر احمدینژاد که چه نطق پر احساسی ایراد کرد؟ در آن نطق، با احساس مدیریتی شدید، خارج از حیطه قانونی خود، تمام قوه مجریه را به محاصره گرفت و رئیسجمهور را نسبت به تغییر مدیران اصلاحطلبی که با آرای ملت از اریکه قدرت به زیر کشیده شده بودند، اخطار داد؟! این اخطار شدیداللحن ضمانت اجرایی خود را در نوع تعامل بعدی نشان داد.
حداد عادل گرچه از سوی اصلاحطلبان و راستهای خودخواه، سهمخواه و باجگیر مورد انتقاد و اعتراض واقع شده، اما در عمل نوعی از تقابل با رئیسجمهور را نشان داده است. ماجرای نامههایی که هر یک خوراک داخلی و خارجی مخالفان و معاندان شد، یک گوشه از ماجرا است.
از سوی دیگر گرچه حداد عادل در انتخابات ریاستجمهوری پشت سر قالیباف دیده میشد، اما اینک چنین منظرهای ندارد. همچنین باهنر، این عنصر صرفاً سیاسی، امروز با چرخش بهینه و درآمدساز به سوی هاشمی رفسنجانی، گویا از حداد فاصله گرفته و به سمت گزینه دیگر پیشرفت کرده است؟! سخنرانی باهنر در کنفرانس بودجهریزی عملیاتی، نشان کاملی از این چرخش است که سرنوشت "عدالت" و "اقتصاد" و "کشور" را با اظهار خوشحالی در دستان هاشمی رفسنجانی و خارج از دست و اختیار دولت ترسیم کرده است. این فرد هماکنون و بر اساس ظواهر امر در پشت حداد عادل قرار ندارد.
همچنین حداد عادل شخصا دارای حزب و گروه و پشتوانه حزبی و باندی نیست. گرچه نمیتوان رفتارهای او را در برابر رئیسجمهور و دولت، بدون تاثیرپذیری از راهکارهای حزبی دید. زیرا دکتر حداد عادل، واقعا یک استاد فلسفه است و نه یک عنصر سیاسی. اما وی در عمل ضد سکولاریزم بوده، و از این منظر نمیتواند گرایش اعتقادی و سیاسی به اصلاحطلبان و وابستههای جدید آنها مثل قالیباف یا رضایی و یا ... داشته باشد.
به همین دلیل بر این گمانهایم که اگر دکتر حداد با دقت در موضعگیری سیاسی و توجه به اهداف و اغراض حزبها در انتخابات مجلس هشتم، و عملکرد متشتت و صرفا سیاسی جناح راست، تنها با مسؤولیت در قبال خداوند، مدیریت خدمتگزارانه را در مجلس اعمال نماید، گزینهای مناسب میباشد.
با این وجود هوس ریاستجمهوری، هر دو گزینه از هماکنون برای تودههای ملت، هم بارز است و هم منفی!